My daddy Ⓟ¹⁷
My daddy Ⓟ¹⁷
ویو جیمین
بعد شرکت رفتم خونه توی حیاط بودم همینطور که داشتم می رفتم سمت خونه با خودم گفتم خدایا چرا یونا رو از بین نمی بری من راحت بشم با ات ازدواج کنم صدردصد بچه هامون خیلی خوشگل میشن رفتم تو خونه به اجوما گفتم بیاد
جیمین:اجوما امشب مهمون داریم به بقیه خدمتکارت بگو انواع مدل غذا درست کنن
اجوما:چشم
(یونا میاد)
یونا:سلام مهمونمو کیه
جیمین:به تو ربطی نداره دخالت نکن
یونا:وااا منم زن این خونه ام حق دارم بدونم مهمون کیه
جیمین بدون حرف زدن راهشو میکشه میره به یونا اهمیت نمیده
ویو ات
تو خونه نشسته بودم جیمین زنگ زد رفتم پایین
جیمین:واووو چه خوشگل شدی ات
ات:مرسی😆
جیمین:بیا سوار شو بریم
ات:باشه
رسیدن خونه در خونه رو زدن اجوما باز کرد
اجوما:خوش اومدین
ات:مرسی
(یونا نشسته رو مبل)
جیمین:اجوما شام اماداس
اجوما:بله ارباب
جیمین:سفره رو اماده کنین
(میرن سمت یونا میشینن رو مبل اما یونا ادم حساب نمی کنه دوتاشونم😐)
جیمین:خب یونا با منشی جدیدم اشنا نمی شی اسمش ات اس
ات:سلام یونا از اشناییت خوشبختم
(ات دست دراز میکنه که به یونا دست بده اما یونا بازم ادم حسابش نمی کنه و باعث میشه ات ناراحت شه 🤝)
جیمین:یونا اندازه قد من دست داری نمی خوای با ات حرف بزنی دست بدی
یونا دست میده
یونا:سلام ات خوش اومدی😒
ات:سلام یونا
منتظر میمونن که سفره رو حاضر کنن
یونا:اخ عشقم بچه لگد زد(اییییی🗿)
ات:اخی دوقلو ان درسته
یونا:اره جیمین علاقه شدیدی داشت دوقلو داشته باشیم مگه نه عشقم(دستشو می زاره رو پای جیمین) تو از کجا فهمیدی بچه هام دوقلوان
ات:جیمین بهم گفت
یونا:تو به چه حقی جیمین به اسم صدا میکنی مگه دوستته
ات:جیمین خودش بهم گفت که بیرون شرکت اینه دوتا دوستیم
جیمین:یونا الان دنبال یه چیزی میگردی که دعوا راه بیوفته پس ببند
اجوما :ارباب شام حاضر بفرمایید
ویو ات
رفتیم سر سفره......
شرط پارت بعد:
12لایک10کامنتツ
ویو جیمین
بعد شرکت رفتم خونه توی حیاط بودم همینطور که داشتم می رفتم سمت خونه با خودم گفتم خدایا چرا یونا رو از بین نمی بری من راحت بشم با ات ازدواج کنم صدردصد بچه هامون خیلی خوشگل میشن رفتم تو خونه به اجوما گفتم بیاد
جیمین:اجوما امشب مهمون داریم به بقیه خدمتکارت بگو انواع مدل غذا درست کنن
اجوما:چشم
(یونا میاد)
یونا:سلام مهمونمو کیه
جیمین:به تو ربطی نداره دخالت نکن
یونا:وااا منم زن این خونه ام حق دارم بدونم مهمون کیه
جیمین بدون حرف زدن راهشو میکشه میره به یونا اهمیت نمیده
ویو ات
تو خونه نشسته بودم جیمین زنگ زد رفتم پایین
جیمین:واووو چه خوشگل شدی ات
ات:مرسی😆
جیمین:بیا سوار شو بریم
ات:باشه
رسیدن خونه در خونه رو زدن اجوما باز کرد
اجوما:خوش اومدین
ات:مرسی
(یونا نشسته رو مبل)
جیمین:اجوما شام اماداس
اجوما:بله ارباب
جیمین:سفره رو اماده کنین
(میرن سمت یونا میشینن رو مبل اما یونا ادم حساب نمی کنه دوتاشونم😐)
جیمین:خب یونا با منشی جدیدم اشنا نمی شی اسمش ات اس
ات:سلام یونا از اشناییت خوشبختم
(ات دست دراز میکنه که به یونا دست بده اما یونا بازم ادم حسابش نمی کنه و باعث میشه ات ناراحت شه 🤝)
جیمین:یونا اندازه قد من دست داری نمی خوای با ات حرف بزنی دست بدی
یونا دست میده
یونا:سلام ات خوش اومدی😒
ات:سلام یونا
منتظر میمونن که سفره رو حاضر کنن
یونا:اخ عشقم بچه لگد زد(اییییی🗿)
ات:اخی دوقلو ان درسته
یونا:اره جیمین علاقه شدیدی داشت دوقلو داشته باشیم مگه نه عشقم(دستشو می زاره رو پای جیمین) تو از کجا فهمیدی بچه هام دوقلوان
ات:جیمین بهم گفت
یونا:تو به چه حقی جیمین به اسم صدا میکنی مگه دوستته
ات:جیمین خودش بهم گفت که بیرون شرکت اینه دوتا دوستیم
جیمین:یونا الان دنبال یه چیزی میگردی که دعوا راه بیوفته پس ببند
اجوما :ارباب شام حاضر بفرمایید
ویو ات
رفتیم سر سفره......
شرط پارت بعد:
12لایک10کامنتツ
۲۷.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.