•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
#𝙋𝙖𝙧𝙩_57
#همخونه_اخموی_من
نمیدونستم چی بگم دوسداشتم کمک کنم ولی تو یه خونه موندن
اونم با کسی که تو فامیل همه به اخمو و غد بودنش میشناسنش سخت بود
وا رفته به مبل تکیه دادم و اروم نمیدونمی زمزمه کردم
عمو_بسپر به من عشق عمو
زن عمو_فکر کنم همین پس فردا برسه
عمو_نمیدونم خبر دقیقش بهم نگفته
دلوینم میتونی بری تو اتاق استراحت کنی موقع شام صدات میزنیم
_پس بی بی؟
زن عمو_نگرانش نباش امروز به من زنگ زد و گفت که میخاد بره پیش بچه هاش میاد اینجا باهات خداحافظی کنه
_باشه قرار بود منم یه بار با خودش ببره
عمو_بری شمال باهاش؟
_اهوم پیش دختراش یه چنروز بمونیم برگردیم
زن عمو_ولی الان بره کم کم یه ماه بیشتر میمونه اخه عروسی نوه اش هم هست کلا درگیرن
#𝙋𝙖𝙧𝙩_57
#همخونه_اخموی_من
نمیدونستم چی بگم دوسداشتم کمک کنم ولی تو یه خونه موندن
اونم با کسی که تو فامیل همه به اخمو و غد بودنش میشناسنش سخت بود
وا رفته به مبل تکیه دادم و اروم نمیدونمی زمزمه کردم
عمو_بسپر به من عشق عمو
زن عمو_فکر کنم همین پس فردا برسه
عمو_نمیدونم خبر دقیقش بهم نگفته
دلوینم میتونی بری تو اتاق استراحت کنی موقع شام صدات میزنیم
_پس بی بی؟
زن عمو_نگرانش نباش امروز به من زنگ زد و گفت که میخاد بره پیش بچه هاش میاد اینجا باهات خداحافظی کنه
_باشه قرار بود منم یه بار با خودش ببره
عمو_بری شمال باهاش؟
_اهوم پیش دختراش یه چنروز بمونیم برگردیم
زن عمو_ولی الان بره کم کم یه ماه بیشتر میمونه اخه عروسی نوه اش هم هست کلا درگیرن
۳۲۸
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.