عشق همیشگی من پارت پنجم
عشق همیشگی من پارت پنجم
کوک: تهیونگا انقدر خودتو ازیت نکن لطفا
ته ته: اصلا رو کارام تمرکز ندارم
نامجون: ببین الان امشبو بیخیال اما دارم میگم واسه پسفردا کنسرت نبینم بی حوصله ای باشه ؟
کوک: راس میگه اوکیی دیگ؟
اعضا : راس میگه
ته ته: خیله خب بابا
ویو آت
----------------
به کوک گفتمو و بلند شدم تا کارای خونرو برسم ماشالا تا خرخره اومده اول حال و آشپز خونرو تمیز کردم بعد هم جارو کشیدم که یچی تو جیبم ویبره میرفت گوشیمو از جیبم دراووردم و دیدم کوکه جواب دادم
مکاله بین آت و کوک
----------------------------------
آت: جان داداشی ،چیزی شده ؟
کوک: سلام خوشگله ، چیزی که نشده اما ته ته نمیاد میگه تو کمپانی کار داره
آت: باشه ولی منتظر اعضا هستما گفته باشم
کوک : باشه ، ما تا یه دوسه ساعت دیگه حرکت میکنیم
آت: باشه منتظرم
پایان مکالمه
---------------------
بعد اون رفتم سراغ راهرو ها و اتاقا اونارم تمیز کردم رفتم آشپز خونه قبلش به ساعت م نگاهی انداختم دیدم یه ساعت بیشتر وقت ندارم
ویو کوک
-------------
دلم نیومد آت رو ناراحت کنم پس یه چی سر هم کردم ، الان هم کمکم حاظر شدیم تا حرکت کنیم سمت خونه
کوک: بچه ها حاظرین دیر شدا
اعضا : اومدیم
بعد ا ز نیم ساعت رسیدیم
----------------------------------------
ویو آت
--------------
داشتم ماشمالو میخوردم که صدای در به گوشم خورد رفتم درو که باز کردیم دیدم داداشم با پنجا تا پسر بسیاااااااااااار جذاببب جولو در وایسادن یهو چشمم به جیمین خورد بی درنگ پریدم بغلش کارام دست خودم نبود
ویو جیمین
------------------
قرار بود دوباره آت رو ببینم خوشحال بودم که دوباره خواهرمو میبینم
رسیدیم اونجا تا منو دید بغلم کرد منم بغلش کردم دیدم همه به ما دوتا ذل زدن که دم گوشش جوریکه خودش بشنوه گفتم : بقیه دارن حسودی میکنن موچی کوچولو که از بغلم اومد بیرون رفتیم تو
ویو کوک
----------------
دیدم آت جیمینو بغل کرده دروغ چرا عصبانی شدم ولی اینا کی با هم صمیمی شدن ولش حسادتم گل کرده بود بعد چند دقیقه نشستن آت رف آشپز خونه که منم به بهونه آب خوردن رفتم دنبالش
کوک: ببینم چرا منو بغلم نکردی اونو بغل کردی
آت: حسود خان حسودی نکن
کوک: نمیخوام نا سلامتی من برادرتم نه اون
آت:(یهو بغلش کردم نا خداگاه لبشو بوسیدم که دیدم اون تشنه تر از این حرفاس همونجور داشت میبوسید که نفس کم آووردو ولم کرد)
کوک: دیدم یهو بغلم کرد بعدشم بوسید که من ادامش دادم لعنتی لباش خیلی خوش مزه بود ( ادمین : برین چشاتونو با اصید بشویید )
کوک: تهیونگا انقدر خودتو ازیت نکن لطفا
ته ته: اصلا رو کارام تمرکز ندارم
نامجون: ببین الان امشبو بیخیال اما دارم میگم واسه پسفردا کنسرت نبینم بی حوصله ای باشه ؟
کوک: راس میگه اوکیی دیگ؟
اعضا : راس میگه
ته ته: خیله خب بابا
ویو آت
----------------
به کوک گفتمو و بلند شدم تا کارای خونرو برسم ماشالا تا خرخره اومده اول حال و آشپز خونرو تمیز کردم بعد هم جارو کشیدم که یچی تو جیبم ویبره میرفت گوشیمو از جیبم دراووردم و دیدم کوکه جواب دادم
مکاله بین آت و کوک
----------------------------------
آت: جان داداشی ،چیزی شده ؟
کوک: سلام خوشگله ، چیزی که نشده اما ته ته نمیاد میگه تو کمپانی کار داره
آت: باشه ولی منتظر اعضا هستما گفته باشم
کوک : باشه ، ما تا یه دوسه ساعت دیگه حرکت میکنیم
آت: باشه منتظرم
پایان مکالمه
---------------------
بعد اون رفتم سراغ راهرو ها و اتاقا اونارم تمیز کردم رفتم آشپز خونه قبلش به ساعت م نگاهی انداختم دیدم یه ساعت بیشتر وقت ندارم
ویو کوک
-------------
دلم نیومد آت رو ناراحت کنم پس یه چی سر هم کردم ، الان هم کمکم حاظر شدیم تا حرکت کنیم سمت خونه
کوک: بچه ها حاظرین دیر شدا
اعضا : اومدیم
بعد ا ز نیم ساعت رسیدیم
----------------------------------------
ویو آت
--------------
داشتم ماشمالو میخوردم که صدای در به گوشم خورد رفتم درو که باز کردیم دیدم داداشم با پنجا تا پسر بسیاااااااااااار جذاببب جولو در وایسادن یهو چشمم به جیمین خورد بی درنگ پریدم بغلش کارام دست خودم نبود
ویو جیمین
------------------
قرار بود دوباره آت رو ببینم خوشحال بودم که دوباره خواهرمو میبینم
رسیدیم اونجا تا منو دید بغلم کرد منم بغلش کردم دیدم همه به ما دوتا ذل زدن که دم گوشش جوریکه خودش بشنوه گفتم : بقیه دارن حسودی میکنن موچی کوچولو که از بغلم اومد بیرون رفتیم تو
ویو کوک
----------------
دیدم آت جیمینو بغل کرده دروغ چرا عصبانی شدم ولی اینا کی با هم صمیمی شدن ولش حسادتم گل کرده بود بعد چند دقیقه نشستن آت رف آشپز خونه که منم به بهونه آب خوردن رفتم دنبالش
کوک: ببینم چرا منو بغلم نکردی اونو بغل کردی
آت: حسود خان حسودی نکن
کوک: نمیخوام نا سلامتی من برادرتم نه اون
آت:(یهو بغلش کردم نا خداگاه لبشو بوسیدم که دیدم اون تشنه تر از این حرفاس همونجور داشت میبوسید که نفس کم آووردو ولم کرد)
کوک: دیدم یهو بغلم کرد بعدشم بوسید که من ادامش دادم لعنتی لباش خیلی خوش مزه بود ( ادمین : برین چشاتونو با اصید بشویید )
۲.۷k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.