بگذار لبم از لب تو کـــــام بگیرد
بگذار لبم از لب تو کـــــام بگیرد
شاید که دلم انــدکی آرام بگیـرد
بگـذار که از آیینـه ی چشـم زلالت
این تشنه ی دلداده دو تا جام بگیرد
یک لحظه تماشات کند از دل و از جان
یک عمـر غزل گوید و الهـــام بگیرد
مشتاق حضورم که به ناگاه لبــانم
از بوسه ی لبهـای تو انعـام بگیرد
بگذار که از شعبده ی حلقه ی مویت
یک مرتبـه دستـــان مرا دام بگیـرد
وقتی که تو هستی همه جا مثل بهشت است
خورشیـد هم از چشم تو ایهـــام بگیرد
وقتی که نبـاشی نه امیدی نه چراغی
کم مانده که روز همـه را شـام بگیرد
ای خوب چه خوبست دل ازدست کریمت
تـا هست ره رافت و اکـــــرام بگیرد
از عطر وجود تو عزیز دلم ای کاش!
باغ غـــزلم از غـزلـت وام بگیـرد
آغاز غزل بودی و پیوسته شکفتی
بادا که غزل با تو هم اتمام بگیرد
شاید که دلم انــدکی آرام بگیـرد
بگـذار که از آیینـه ی چشـم زلالت
این تشنه ی دلداده دو تا جام بگیرد
یک لحظه تماشات کند از دل و از جان
یک عمـر غزل گوید و الهـــام بگیرد
مشتاق حضورم که به ناگاه لبــانم
از بوسه ی لبهـای تو انعـام بگیرد
بگذار که از شعبده ی حلقه ی مویت
یک مرتبـه دستـــان مرا دام بگیـرد
وقتی که تو هستی همه جا مثل بهشت است
خورشیـد هم از چشم تو ایهـــام بگیرد
وقتی که نبـاشی نه امیدی نه چراغی
کم مانده که روز همـه را شـام بگیرد
ای خوب چه خوبست دل ازدست کریمت
تـا هست ره رافت و اکـــــرام بگیرد
از عطر وجود تو عزیز دلم ای کاش!
باغ غـــزلم از غـزلـت وام بگیـرد
آغاز غزل بودی و پیوسته شکفتی
بادا که غزل با تو هم اتمام بگیرد
۶۹۵
۱۲ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.