من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت

من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت
من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت
من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت ...
من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن،
شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت
وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود
من به رد مانده از اینجور سامان دادنت ...
اینکه چیزی نیست ، گاهی دل حسادت کرده به
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت
هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت
کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه
پلک هایش روی هم می رفت وقت دیدنت.
دیدگاه ها (۱)

+تو از تیرگیِ وجودت بگو، تا من عاشقانه محوِ تیرگیِ چشمانت بش...

سرت رو بگیر بالا ، تو زاده شدی تا دیگران برات سر خم کنن!

خلقتت گناه بود؛ اگر خالقت می‌دانست، یاقوتِ سرخِ لبهای تو هما...

و در نهایت روزی بالاخره من  لب هایی که روز هایم در حسرت چشید...

صحچپتر ۱۱ _ دفتر خاطرات پنهانشب...آسایشگاه در سکوتی فرو رفته...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط