پارت دوم😊✨
پارت دوم😊✨
چون کاری واسه انجام نداشتم گفتم بنویسم🥴
چویا:میدونم ک من از اینجور شوخیا خوشم نمیاد
و بعد رفت جلو تاا/ت رو بغل کنه ک ا/ت دستاشو گزاشت رو سینه ی چویا و اونو ب عقب هل داد
ا/ت:من ک گفتم اقا شما رو نمیشناسم پس لطفاً مزاحم نشین
چویا ک شکه شده بود سریع از اتاق رفت بیرون و شروع کرد ب بحث کردن با دکتر و پرستارا
ا/ت ک ترسیده بود کیفشو برداشت و سریع ب سمت در رفت تا چویا رو اروم کنه
👇🏻فلش بک ب ۲ ساعت بعد👇🏻
حوالی ساعت ۱۰ شب بود ک از بیمارستان اومدن بیرون داشتن قدم میزدن ک ا/ت گفت: اگه من حافظه ام رو از دست دادم پس اسمم چیه و با تو چ نسبتی دارم؟ چویا با لبخند ارومی دست ا/ت رو گرفت و اورد بالا دست خودشو کنار دست ا/ت گزاشت و گفت: من و ت باهم نامزد کردیم ب حلقه های دستمون نگاه کن
(من غشششش)✨✨
ا/ت ک سرخ شده بود گفت :نا..نا..نامزد!!!
چویا نفسی از کلافگی بیرون داد و گفت :اره ..نامزد
بعد ب قدم زدن ادامه دادند ک چویا گفت:بستنی میخوای؟
ا/ت:بستنی دیگه چیه؟(با حالت کنجکاو و کیوت)
چویا: ی چیز سرد و شیرین فهمیدی؟
ا/ت:ی چیز سرد و شیرین..دوس دارم امتحان کنم😊
👇🏻نیم ساعت بعد در دکه ی بستنی فروشی 👇🏻
چویا:ا/تت انقد سریع نخور گلو درد میگیریا
ا/ت:نه نمیگیرم (با حالت شیطنت آمیز)
چویا:اخه این هشتمین ظرفیه ک سفارش دادی
ا/ت :گفتم ک چیزیم نمیشه
چویا: پس زود تموم کن خوابم میاد
ا/ت: خب همینجا بخواب
چویا:الحق که دیوونه شدی من چجوری بخوابم 😑
ا/ت:کاری ک نداره
بعد شونه های چویا رو اروم برسمت پاهاش حرکت داد و چویا رو روی پاهاش خوابوند
ا/ت با لبخند: اینجوری
بعد دوباره ظرف بستنی رو برداشت
چویا تو تمام این مدت به ا/ت خیره شده بود و بدون پلک زدن و با لبخند گرمی بهش خیره شده بود
👇🏻۴۵ دقیقه بهد در راه خونه 👇🏻کوشادیم میا🤣
چویا در خونه رو باز کرد و ا/ت بدون مقدمه به سمت تخت مشترکشون رفت و مث ستاره ای روتخت ولو شد
چویا لباس هاشو عوض کرد و گفت:هوی بزار منم بخوابم
با کلافگی ا/ت رو ب کنار تخت هل داد و پشت بهش خوابید
ا/ت : اینجوری دوس ندارم(با کیوتی)
چویا:چجوری؟
ا/ت انگشت خودشو ب سمت صورتش گرفت و گفت:اینجوری
چویا نفسی از کلافگی بیرون داد و چرخید و ا/ت رو بغل کرد و چونشو گزاشت رو سر ا/ت :اینجوری خوبه؟
ا/ت:اره...دوست دارم
چویا موهای ا/ت رو بوسید:منم دوست دارم💝
بعله دیگه به پای هم نفت شدن🥴✨
امیدوارم خوب شده باشه🙂🧸💌
#انیمه
#سناریو
#وانشات
#سگ_های_ولگرد_بانگو
#چویا
چون کاری واسه انجام نداشتم گفتم بنویسم🥴
چویا:میدونم ک من از اینجور شوخیا خوشم نمیاد
و بعد رفت جلو تاا/ت رو بغل کنه ک ا/ت دستاشو گزاشت رو سینه ی چویا و اونو ب عقب هل داد
ا/ت:من ک گفتم اقا شما رو نمیشناسم پس لطفاً مزاحم نشین
چویا ک شکه شده بود سریع از اتاق رفت بیرون و شروع کرد ب بحث کردن با دکتر و پرستارا
ا/ت ک ترسیده بود کیفشو برداشت و سریع ب سمت در رفت تا چویا رو اروم کنه
👇🏻فلش بک ب ۲ ساعت بعد👇🏻
حوالی ساعت ۱۰ شب بود ک از بیمارستان اومدن بیرون داشتن قدم میزدن ک ا/ت گفت: اگه من حافظه ام رو از دست دادم پس اسمم چیه و با تو چ نسبتی دارم؟ چویا با لبخند ارومی دست ا/ت رو گرفت و اورد بالا دست خودشو کنار دست ا/ت گزاشت و گفت: من و ت باهم نامزد کردیم ب حلقه های دستمون نگاه کن
(من غشششش)✨✨
ا/ت ک سرخ شده بود گفت :نا..نا..نامزد!!!
چویا نفسی از کلافگی بیرون داد و گفت :اره ..نامزد
بعد ب قدم زدن ادامه دادند ک چویا گفت:بستنی میخوای؟
ا/ت:بستنی دیگه چیه؟(با حالت کنجکاو و کیوت)
چویا: ی چیز سرد و شیرین فهمیدی؟
ا/ت:ی چیز سرد و شیرین..دوس دارم امتحان کنم😊
👇🏻نیم ساعت بعد در دکه ی بستنی فروشی 👇🏻
چویا:ا/تت انقد سریع نخور گلو درد میگیریا
ا/ت:نه نمیگیرم (با حالت شیطنت آمیز)
چویا:اخه این هشتمین ظرفیه ک سفارش دادی
ا/ت :گفتم ک چیزیم نمیشه
چویا: پس زود تموم کن خوابم میاد
ا/ت: خب همینجا بخواب
چویا:الحق که دیوونه شدی من چجوری بخوابم 😑
ا/ت:کاری ک نداره
بعد شونه های چویا رو اروم برسمت پاهاش حرکت داد و چویا رو روی پاهاش خوابوند
ا/ت با لبخند: اینجوری
بعد دوباره ظرف بستنی رو برداشت
چویا تو تمام این مدت به ا/ت خیره شده بود و بدون پلک زدن و با لبخند گرمی بهش خیره شده بود
👇🏻۴۵ دقیقه بهد در راه خونه 👇🏻کوشادیم میا🤣
چویا در خونه رو باز کرد و ا/ت بدون مقدمه به سمت تخت مشترکشون رفت و مث ستاره ای روتخت ولو شد
چویا لباس هاشو عوض کرد و گفت:هوی بزار منم بخوابم
با کلافگی ا/ت رو ب کنار تخت هل داد و پشت بهش خوابید
ا/ت : اینجوری دوس ندارم(با کیوتی)
چویا:چجوری؟
ا/ت انگشت خودشو ب سمت صورتش گرفت و گفت:اینجوری
چویا نفسی از کلافگی بیرون داد و چرخید و ا/ت رو بغل کرد و چونشو گزاشت رو سر ا/ت :اینجوری خوبه؟
ا/ت:اره...دوست دارم
چویا موهای ا/ت رو بوسید:منم دوست دارم💝
بعله دیگه به پای هم نفت شدن🥴✨
امیدوارم خوب شده باشه🙂🧸💌
#انیمه
#سناریو
#وانشات
#سگ_های_ولگرد_بانگو
#چویا
۱۰.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.