پارت

پارت⁴⁰
(بادیگارد هات❤️‍🔥)

خواستم چیزی بگم که به شدت دستم از پشت کشیده شد.
برگشتم دیدم شوگا داره با حرص به جیمین نگاه میکنه و منو میکشه.
دستمو از تو دستش در آوردم و خواستم بگم کی منو هل داد که چشمم به آریما افتاد.
دیدم داره با یه لبخند خبیثانه ای نگاهمون میکنه.
سگ در صد کار خودش بوده.
خواستم به سمتش هجوم ببرم که تازه نگاهم به لباساش افتاد.
لباس خواب خرسی صورتی که خیلی ناز بود.
مخصوصا به آریما که همش لباسای تیره می‌پوشید
خیلی میومد.
ولی چون ر.ی.د.ه بود به اعصابم شروع کردم به خندیدن.
ایندفعه اون با حرص نگاهم می‌کرد.
بقیه هم نگاهشون به آریما کشیده شد ولی اونا یه طوری نگاه میکردن انگار یه فرشته است.
ولی من از ذات شیطانیش خبر داشتم.
اما پیش خودمون بمونه ها خیلی ناز شده بود.
دیدگاه ها (۲۸)

پارت³⁹(بادیگارد هات❤️‍🔥)جی کی خواست چیزی بگه که گفتم:_عههه چ...

پارت³⁸(بادیگارد هات❤️‍🔥)قهقه ای زدم و گفتم:_باشه باشه ثورااا...

قلب سنگی

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط