‏ shabi dar del tariki9

بلند شدم رفتم روی مبل تو اتاق خوابیدم داشتم با خودم فکر میکردم چشمام گرم شد خوابیدم
(ویو کوک)
دیدم خوابید پتو رو کشیدم روش خودمم رفتم تو گوشی بعد نیم ساعت منم چشمم گرم شد
(ویو صبح کوک )
از خواب بلند شدم دیدم ات نی بلند شدم که ببینم بازم در رفته یا نه یهو دیدم در حموم یهو باز شد با دیدن من درو محکم کوبید که

ات: برو بیروننن


ک:باشه

(ویو ات)
از خواب بلند شدم دیدم جونکوک خوابیده منم پاشدم رفتم حموم بدن درد داشتم نمیدونم چرا
دوش گرفتم که یادم افتاد حولمو نیوردم گفتم حالا چیکار کنم که دیدم یه کمد اونجا بود درشو باز کردم کلی حوله نو اونجا بود عجب شانسی
رفتم یه حوله تنی که تا بالای زانوم بود فقط هم همون سایز بود ورداشتم یه حوله هم روی سرم انداختم رفتم بیرون که دیدم جونکوک بلند شده داد زدم گفتم بره بیرون اونم رفت رفتم بیرون که دیدم میز لوازم ارایشی نداره اینه قدی نداره کلی چیز نداشت تو اتاق فقط یه تخت و یه مبل سیاه بود تو اتاق
منم لباسام رو پوشیدم سشوار ور داشتم و موهامو خشک کردم رفتم پایین که دیدم صبحانه حاضره رفتم پشت میز نشستم اونم اومد موهاش خیس بود صبحانه تموم شد که گفتم


ات:باید باهم حرف بزنیم
که یهو


اینم از این پارت 😚😘حمایت کنید خوشگلا 🫠