‏shabi dar del tariki8

(ویو ات )
بعد دادی که جونکوک زدم نفهمیدم چی شد سیاهی مطلق
(ویو کوک )
بعد دادی که سرش زدم از حال رفت دست زدم به صورتش داشت از تب میسوخت احمق بردمش تو ماشین وسایلاشو آوردم بردمش خونه به دکتر شخصیم زنگ زدم اومد بعد معاینش گفت شوک عصبی بوده که تب کرده بهش یه سرم وصل کرد و رفت بعد رفتن دکتر دیدم که بلند شد
ویو ات
بلند شدم دیدم سرم زدن بم جونکوک هم بالا سرم بود ترسیدم رفتم عقب
ک:چیزی شده

ات:میخوای تنبیهم کنی


ک:ایندفعه کاری باهات ندارم اما اگه تکرار بشه تنبیه میشی


ویو کوک
که زد زیر گریه گفتم چشه گفت که ازم میترسه
منم رقتم بیرون که راحت باشه بعد نیم ساعت رفتم اتاق که دیدم تو گوشیشه تا من رفتم گوشیشو خاموش کرد رفتم بالا سرش که ترسید
گفتم کاریش ندارم گفتم میخوام سروم رو درارم


ات:دردم بیاد جیغ میکشم

ک:باش


ات:جیغغغغغ


ک:چته کر شدم


ات:گفتم که دردم بیاد جیغ میزنم


ک :خب حالا


ات :خستم میخوام بخوابم


ک:بخواب


ات:خو برو بیرون


ک :زیادی پرو ای اینجا اتاق منم هس


ات:چی!! خوب این همه اتاق هست برو یه اتاق دیگه


ک:نمیشه


ات:بمیری (زیر لب )


ک:چیزی گفتی


ات: نع اذیت نکن برو بزار بخوابم


ک: منم خو میخوام بخوابم


ات:باش پس بگیر بخواب
که یهوو … .

اینم از این پارت ببخشید دیر شد برای جبران ۳تا دیگه میزارم 🙂چه ادمین گلیم کامنت بزار خوشحال شم خو 😉😚