سفر
بر روی لبهایم میدوی
بر روی گردنم میلغزی
بر روی سینهام، دست میکشی
بر روی شکمم، دست به توطئه میزنی
بر روی رانم، استراحت میکنی
از چشمهی حیاتم، آب مینوشی
پاهایم را برای سفر مهیا میکنی
مرا به سفری دور و دراز میبری!
مرا به باغستانی پر از جوی و جویبار میرسانی!
مرا به چشمهای پر آب میبری!
مرا به خیالی لخت و عریان میکشانی!
مرا به قلهای رفیع مینشانی!
مرا به آسمانی نو میکشانی!
مرا به کلمهی "عشق" میرسانی...
شاعر: #شنو_محمد_زاخو
ترجمه: #زانا_کوردستانی
بر روی گردنم میلغزی
بر روی سینهام، دست میکشی
بر روی شکمم، دست به توطئه میزنی
بر روی رانم، استراحت میکنی
از چشمهی حیاتم، آب مینوشی
پاهایم را برای سفر مهیا میکنی
مرا به سفری دور و دراز میبری!
مرا به باغستانی پر از جوی و جویبار میرسانی!
مرا به چشمهای پر آب میبری!
مرا به خیالی لخت و عریان میکشانی!
مرا به قلهای رفیع مینشانی!
مرا به آسمانی نو میکشانی!
مرا به کلمهی "عشق" میرسانی...
شاعر: #شنو_محمد_زاخو
ترجمه: #زانا_کوردستانی
۴۴۲
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.