عملیات هک کردن عشق موفق آمیز بود!
عملیات هک کردن عشق موفق آمیز بود!
پارت۷:
ادامهویوکوک:
تصمیمگرفتمبرمبیرون و به آپا بگم که ما به توافق رسیدیم و اگه بشه ازدواج و همین فردا بزاریم.
پ.ج:چی بگم والا چقدر زود به توافق رسیدین،آقای مین نظر شما چیه؟
پ.ت:خوبه هرچی زودتر بهتر میرن سر خونه زندگیشون تازه ما قراره فردا شب عروسی هم جشن مافیایی داشته باشیم.
م.ج:خب،پس ساعت ۴ بعد از ظهر مراسم عروسی باشه خوبه؟ که قبلش هم برن خرید و.... انجام بدن.
پ.ج:خب دیگه بیشتر از این مزاحم خواب عروس و داماد نشیم که فردا روز سختی و در پیش دارن(با خنده)
م.ت: ببخشید میرم یه سر بزنم به دخترم.
پایان ویو کوک
ویو ا.ت:
اههه من چجوری قراره با اون پسرهی عوضی ازدواج کنم ای خدااا(با حالت ناراحتی و کیوت)
ولی اصلا از کیوتی هام جلوش رونمیکنممم(خواهرمکجاییکهتاالانمکلیشوروکردی)
همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که یهو مامانم اومد تو
ا.ت:بله مامان چیزی شده
م.ت:دختر فکر کردم غش کردی مردی چرا نیومدی پایین لباستم چروک شد
ا.ت:وای مامان سکته کردم خب آروم تر میومدی تو
م.ت:اگه اینجا غش کرده بودی چیییی من چه غلطی میکردم خودتم میدونی مریضی(داد)
ا.ت:یاا اومااا نترس من هیچیم نمیشههه
م.ت:پاشو پاشو بریم پایین
با اوما رفتیم پایین دیدیم جونگکوک داره میره و همون موقع یونگی اوپام اومد
سریع بدو بدو رفتم پریدم تو بغلش
آ.ت:اوپاااا اومدییی(کیوتتتتت)
یونگی:یا خدا کمرم گرفت دختر،بگو ببینم اینا کین
ا.ت:ازدواج تجاریه(اروم)
م.ت:اهم دخترم نمیخوای بیای پایین مهمونا و بدرقه کنی؟
ا.ت:چشمم
اومدم از بقل اوپا پایین و رفتم بدرقه شون بکنم.
به جونگکوک کارد میزدی خونش در نمیومد.
ا.ت:خوش اومدید(لحنگرم)
اخیشش رفتن اوپاااااااا
م.ت:دختر آروم تر
ا.ت:یونگی کجاعهه
م.ت:با بابات کار داشت
ا.ت:من میرم واسه فردا بخوابم
م.ت:شام نخوردی دختر کههه
ا.ت:نمیخوررمم
رفتم تو اتاقم و پریدم رو تختم تا چشمام و رو هم گذاشتم خوابم برد.
پایانویوا.ت
ویو نویسنده:
جونگکوک عاشق داستان ما حسابی داشت به این فکر میکرد که یونگی کیه و خلاصه خوب نخوابید.
ا.ت و جونگکوک صبح پا شدن و رفتن آرایشگاه تا کار هاشون و بکنن
تو این زمان لباسی که میخواستن و انتخاب کردن و پوشیدن
تا بخوان به صورت و لباس و موهاشون برسن یه ۴ ساعتی طول کشید
ساعت ۳ بود
ا.ت ویو:
امروز موهامو کوتاه میکنم شروع بدبختیم(تو کره کوتاه کردن مو نشونه ی ایجاد تغییر بزرگی تو زندگیه)
ا.ت:اوما میخوام موهامو کوتاه کنمم
م.ت:مطمئنیا.ت؟
ا.ت:ارهمامانازتصمیممپشیموننمیشم
م.ت:شایدمعنیخوبینداشتهباشها.ت
ا.ت:مهمنیست
و یسس موهامو کوتا کردم
ادامهفیکدرکامنت
باهمکاریلیا
ادامهدارد....
شرایط۱۰ لایک
۱۷ کامنت
پارت۷:
ادامهویوکوک:
تصمیمگرفتمبرمبیرون و به آپا بگم که ما به توافق رسیدیم و اگه بشه ازدواج و همین فردا بزاریم.
پ.ج:چی بگم والا چقدر زود به توافق رسیدین،آقای مین نظر شما چیه؟
پ.ت:خوبه هرچی زودتر بهتر میرن سر خونه زندگیشون تازه ما قراره فردا شب عروسی هم جشن مافیایی داشته باشیم.
م.ج:خب،پس ساعت ۴ بعد از ظهر مراسم عروسی باشه خوبه؟ که قبلش هم برن خرید و.... انجام بدن.
پ.ج:خب دیگه بیشتر از این مزاحم خواب عروس و داماد نشیم که فردا روز سختی و در پیش دارن(با خنده)
م.ت: ببخشید میرم یه سر بزنم به دخترم.
پایان ویو کوک
ویو ا.ت:
اههه من چجوری قراره با اون پسرهی عوضی ازدواج کنم ای خدااا(با حالت ناراحتی و کیوت)
ولی اصلا از کیوتی هام جلوش رونمیکنممم(خواهرمکجاییکهتاالانمکلیشوروکردی)
همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که یهو مامانم اومد تو
ا.ت:بله مامان چیزی شده
م.ت:دختر فکر کردم غش کردی مردی چرا نیومدی پایین لباستم چروک شد
ا.ت:وای مامان سکته کردم خب آروم تر میومدی تو
م.ت:اگه اینجا غش کرده بودی چیییی من چه غلطی میکردم خودتم میدونی مریضی(داد)
ا.ت:یاا اومااا نترس من هیچیم نمیشههه
م.ت:پاشو پاشو بریم پایین
با اوما رفتیم پایین دیدیم جونگکوک داره میره و همون موقع یونگی اوپام اومد
سریع بدو بدو رفتم پریدم تو بغلش
آ.ت:اوپاااا اومدییی(کیوتتتتت)
یونگی:یا خدا کمرم گرفت دختر،بگو ببینم اینا کین
ا.ت:ازدواج تجاریه(اروم)
م.ت:اهم دخترم نمیخوای بیای پایین مهمونا و بدرقه کنی؟
ا.ت:چشمم
اومدم از بقل اوپا پایین و رفتم بدرقه شون بکنم.
به جونگکوک کارد میزدی خونش در نمیومد.
ا.ت:خوش اومدید(لحنگرم)
اخیشش رفتن اوپاااااااا
م.ت:دختر آروم تر
ا.ت:یونگی کجاعهه
م.ت:با بابات کار داشت
ا.ت:من میرم واسه فردا بخوابم
م.ت:شام نخوردی دختر کههه
ا.ت:نمیخوررمم
رفتم تو اتاقم و پریدم رو تختم تا چشمام و رو هم گذاشتم خوابم برد.
پایانویوا.ت
ویو نویسنده:
جونگکوک عاشق داستان ما حسابی داشت به این فکر میکرد که یونگی کیه و خلاصه خوب نخوابید.
ا.ت و جونگکوک صبح پا شدن و رفتن آرایشگاه تا کار هاشون و بکنن
تو این زمان لباسی که میخواستن و انتخاب کردن و پوشیدن
تا بخوان به صورت و لباس و موهاشون برسن یه ۴ ساعتی طول کشید
ساعت ۳ بود
ا.ت ویو:
امروز موهامو کوتاه میکنم شروع بدبختیم(تو کره کوتاه کردن مو نشونه ی ایجاد تغییر بزرگی تو زندگیه)
ا.ت:اوما میخوام موهامو کوتاه کنمم
م.ت:مطمئنیا.ت؟
ا.ت:ارهمامانازتصمیممپشیموننمیشم
م.ت:شایدمعنیخوبینداشتهباشها.ت
ا.ت:مهمنیست
و یسس موهامو کوتا کردم
ادامهفیکدرکامنت
باهمکاریلیا
ادامهدارد....
شرایط۱۰ لایک
۱۷ کامنت
۲۱.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.