فلش بک

فلش بک:
داستان از دید رکسانا
با صدای بلند اسمشو صدا زدم و دنبالش دوییدم:《مینهو اوپااا..》
اوپا با دست به جیب وایستاد و بدون اینکه بچرخه روشو با نیشخند شیرینش برگردوند.
من درحالی که نفس نفس میزدم دستامو روی زانوم گرفتم و گفتم:
_اوپا...اینجا..چیکار میکنی؟!
+آرومتر...مدرسه رو گذاشتی رو سرت.
تازه یادم افتاد تو راهروی مدرسه ایم😅
آرومتر گفتم:
_اوپا...اینجا چیکار میکنی؟؟
چند تا برگه رو تو هوا تکون داد و گفت: +کاری به کار تو ندارم رفته بودم پیش مدیر این مدرسه که اتفاقی دیدم تو اینجایی
_با مدیر چیکار داشتی؟
+بیست سوالیه؟ گفتم با تو کار نداشتم. سرت تو کار خودت باشه.
_واقعا که عجب اوپایی هستی😒 حالا چرا خوشحالی چیزی شده؟
+ انقد سوال نپرس. آره چیزی شده...ولی...
_ولی چی؟؟؟؟!!!
+...ولی مهم نیست😏
_ :| مرصی ک هستی.
+ حالا میتونم برم؟
_آره 😐 😒
_خدایا چیشده؟ دیوونگی هم حدی داره بسه دیگه :|
مدیر از بلندگوی مدرسه اسممو صدا زد...
با خونسردی‌ای که پشتش استرس بود در دفتر مدرسه رو باز کرم و وارد شدم.
×خانم امیری... درسته؟
_ بله :|
× امیدوارم خوش بگذره.
اوپا از پشت سرم به در تکیه داده بود
+ البته ک خوش میگذره اگه خودش اجازه بده. :/
_اوپا مگه نگفتی میخوای بری؟
+رفتم دستشویی :|
×اهمم... خانم امیری لطفاً اینجا رو و اینجا و اینجا رو امضاء کنید.
برگه‌ای ‌ک دستم بود رو با دقت تمام خوندم...برگه ای انتقالی؟؟؟ ینی چی؟؟ :\ انتقال به مدت شیش ماه؟؟؟به کجا؟ با کی؟ چرا؟
×اهممم... خانم امیری لطفا امضاء کنید.
_اوه ببخشید.ولی... برگه ی انتقالی؟
+آره انتقالی به ... یجایی. سریعتر امضاء کن ک وقت نداریم.
همینکه برگه رو امضاء کردم زنگ کلاسم خورد.ولی من کارم تموم نشده بود. بعد از امضای سه برگه ی دیگه با اوپا از کلاس خارج شدیم.
_چرا نمیگی ک کُج...
+هیشششش ساکت..!
_اوپاااا...کلاسم!
با سرعت به کلاسم دوییدم. ولی تمام مدت فکرم مشغول بود.
بعد از کلاس اوپا خونمون اومد تا یه جشن خانوادگی ۵ نفره بگیریم. من، اوپا، داداشم، بابام و مامانم.
اوپا درواقع یه پسر کره‌ایه ک اسمش چوی مینهوئه. مینهو برای دیدن من از سئول به تهران میاد و حتی بخاطر من فارسی دست و پا شکسته یاد گرفته. موقع باز کردن کادو ها که شد. با کادوی مامان و بابام سورپرایز شدم آلبوم Map of soul از BTS و کادوی داداشم یه دست لباس ارتشی دخترونه بود. کادوی اوپا رو گذاشتم آخر چون میدونستم مثل همیشه برام سورپریز داره. کادوی اوپا یه پاکت بود😑 تا بازش کردم روحم برای دو مین رفت و برگشت😂 یه بلیط به هنگ‌کنک و یکی برای کنسرت BTS و یه بلیطدیگه برای سئول
دیدگاه ها (۱)

داستان از دید مینهوبا عجله سمت اتاقش دویید. واقعن میدونستم و...

ادامه ی پارت سوم #رکسانا:+فقط بگو_کیونگ‌سو+پس درست حدس زدم😋 ...

با مستی سمت کریس چرخید گفت:همش تقصیر اونه...همش~ کرییسسس یه ...

شروع رمان Pink lady(واقعی ترین رویای خیالی)کاپل: نامجین کسای...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۳رفتم سمت اتاق کارم نشستم پشت میز و...

های رمان قبلی که نوشتم چون گفتین بد ادامه نمیدم میخوام یدون...

رمان جونگ کوک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط