با مستی سمت کریس چرخید گفت:
با مستی سمت کریس چرخید گفت:
همش تقصیر اونه...همش~ کرییسسس یه شات دیگه پینکلیدی بگو برام بیارررن...
کریس با نگرانی سمت رکسانا چرخید و گفت: این آخریه.
_خفه شو فقط بگو بازم برام بیارن بازم... بیارن. میخوام انقد بنوشم که بمیرم. نه نه انتقاممو از... اون عوضی نگرفتممم هنوززز... من باید انتقام بگیرم...آره انتقام. باید بفهمم اون عوضی منو بخاطر کدوم آشغال ول کرده. یکاری میکنم به پام بیفته...برگرد..م ولی...کور خونده..
و یه نخ سیگار روشن کرد و دودش رو با اکراه سمت صورت کریس بیرون داد. کریس با نگرانی به رکسانا نگاه کرد و گفت: کی باعث شده تو به این روز بیفتی؟؟؟
_هه تو هم میخوای نگرانم بشی؟ اینکارو...نکن یاد..اون عوضی میفتم...
+فقط میخوام بدونم. وضعیتت از دیروز خیلی فرق کرده. دیروز از خوشحالی بالا و پایین میپریدی و از عشق تعریف میکردی و ازم میخواستی ک امتحانش کنم ولی امروز...صبر کن نکنه کار اون پسر عوضی بود؟
رکسانا زهرخندی زد و گفت: سرت به کار خودت باشه.
+اگه کار اون پسره باشه یه کاری میکنم آرزوی مرگ کنه.
_این کارو نکن...من... هنوزم دوس..ش دار...رم. اگه کسی بخواد انتقام..م بگیره قط..طعاً کار..کار خودمه.
+ لعنتی! لااقل بهم بگو ک چی شده.
دستاشو مشت کرد ولی بعد از یه نفس عمیق دستاشو شل کرد و ادامه داد:
+بخاطر تو کاری ب کارش ندارم فقط بگو ک چیشده.
رکسانا یه شات دیگه از پینک لیدی سر کشید
_من نمیخواستم اینجور بشه من دوسش داشتم. اونم منو دوست داشت. اون کاری نکرده تقصیر جیمین نیست. تقصیر اون عوضیایه که به جیمین دروغ گفت ک من با جونگکوک رابطه دارم. من جونگکوک رو دوس داشتم ولی نه با عشق. جونگکوک مثل برادرمه نه اوپا و نه عشق. دوستی من و جونگکوک یه دوستی ساده س. جونگکوک بعد از اینکه با داداش تهیونگ به هم زد اومد پیش من که بهش دلداری و آرامش بدم ولی اون آشغال به جیمین گفت ک ما با هم رابطه داریم. حتی یه عکس از جونگکوک و داداش تهیونگ رو ادیت کرد الان هر کی اون عکسو ببینه به طور قطعی میگه ک من با جونگکوک رابطه داشتم. الان یکاری کرده ک جیمین باهاش رابطه داشته باشه. این منو عصبانی نمیکنه. من از این عصبانیم ک چرا جیمین به حرف اون آشغال گوش کرد ولی حرف من براش بی ارزش بود. اون آشغال به من میگه هرزه جیمین هم الان به من حتا نگاه نمیکنه. من واقعن دوسش دارم. اوپا هم یهویی غیبش زده و من نمیتونم از کسی کمک بخوام.
+پس من چی؟ میتونی به من تکیه کنی. بهت قول میدم پشتتو خالی نمیذارم و برات بهترین اوپا میشم.
_چرااااا؟؟ چرا..میخوای به من کمک کنی؟
+یعنی حتی به یه دوست اعتماد نمیکنی؟
_قول میدی؟
+شک نکن :)
یهو صدای باز شدن در اومد و یه صدای آشنا تو مغز رکسانا پیچید. رکسانا روشو برگردوند و با دستای قلاب شده ی جیمین و اون آشغال رو به رو شد...
همش تقصیر اونه...همش~ کرییسسس یه شات دیگه پینکلیدی بگو برام بیارررن...
کریس با نگرانی سمت رکسانا چرخید و گفت: این آخریه.
_خفه شو فقط بگو بازم برام بیارن بازم... بیارن. میخوام انقد بنوشم که بمیرم. نه نه انتقاممو از... اون عوضی نگرفتممم هنوززز... من باید انتقام بگیرم...آره انتقام. باید بفهمم اون عوضی منو بخاطر کدوم آشغال ول کرده. یکاری میکنم به پام بیفته...برگرد..م ولی...کور خونده..
و یه نخ سیگار روشن کرد و دودش رو با اکراه سمت صورت کریس بیرون داد. کریس با نگرانی به رکسانا نگاه کرد و گفت: کی باعث شده تو به این روز بیفتی؟؟؟
_هه تو هم میخوای نگرانم بشی؟ اینکارو...نکن یاد..اون عوضی میفتم...
+فقط میخوام بدونم. وضعیتت از دیروز خیلی فرق کرده. دیروز از خوشحالی بالا و پایین میپریدی و از عشق تعریف میکردی و ازم میخواستی ک امتحانش کنم ولی امروز...صبر کن نکنه کار اون پسر عوضی بود؟
رکسانا زهرخندی زد و گفت: سرت به کار خودت باشه.
+اگه کار اون پسره باشه یه کاری میکنم آرزوی مرگ کنه.
_این کارو نکن...من... هنوزم دوس..ش دار...رم. اگه کسی بخواد انتقام..م بگیره قط..طعاً کار..کار خودمه.
+ لعنتی! لااقل بهم بگو ک چی شده.
دستاشو مشت کرد ولی بعد از یه نفس عمیق دستاشو شل کرد و ادامه داد:
+بخاطر تو کاری ب کارش ندارم فقط بگو ک چیشده.
رکسانا یه شات دیگه از پینک لیدی سر کشید
_من نمیخواستم اینجور بشه من دوسش داشتم. اونم منو دوست داشت. اون کاری نکرده تقصیر جیمین نیست. تقصیر اون عوضیایه که به جیمین دروغ گفت ک من با جونگکوک رابطه دارم. من جونگکوک رو دوس داشتم ولی نه با عشق. جونگکوک مثل برادرمه نه اوپا و نه عشق. دوستی من و جونگکوک یه دوستی ساده س. جونگکوک بعد از اینکه با داداش تهیونگ به هم زد اومد پیش من که بهش دلداری و آرامش بدم ولی اون آشغال به جیمین گفت ک ما با هم رابطه داریم. حتی یه عکس از جونگکوک و داداش تهیونگ رو ادیت کرد الان هر کی اون عکسو ببینه به طور قطعی میگه ک من با جونگکوک رابطه داشتم. الان یکاری کرده ک جیمین باهاش رابطه داشته باشه. این منو عصبانی نمیکنه. من از این عصبانیم ک چرا جیمین به حرف اون آشغال گوش کرد ولی حرف من براش بی ارزش بود. اون آشغال به من میگه هرزه جیمین هم الان به من حتا نگاه نمیکنه. من واقعن دوسش دارم. اوپا هم یهویی غیبش زده و من نمیتونم از کسی کمک بخوام.
+پس من چی؟ میتونی به من تکیه کنی. بهت قول میدم پشتتو خالی نمیذارم و برات بهترین اوپا میشم.
_چرااااا؟؟ چرا..میخوای به من کمک کنی؟
+یعنی حتی به یه دوست اعتماد نمیکنی؟
_قول میدی؟
+شک نکن :)
یهو صدای باز شدن در اومد و یه صدای آشنا تو مغز رکسانا پیچید. رکسانا روشو برگردوند و با دستای قلاب شده ی جیمین و اون آشغال رو به رو شد...
۱۲.۰k
۲۳ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.