تولد یک شیطان
پارت 4
8او البته ما به پیشنهادتو فک میکنیم
+خبببب اسم پگی کاملا به چهرش میخوره
8واووو پگی چه اسم قشنگی
+هوممممم
8چون اسمی براش نداریم احتمالا همینو بزاریم
+عاا خب مرسی
8خداحافظ
+خدافظ
چه گرم تحویل گرفتن😶
از بیمارستان اومدم بیرون
اینبار نا محسوس خانواده پگی رو تعقیب میکردم و خب آدرس خونشونو فهمیدم
یه خونه توی جای نسبتا خوب شهر بود و نسبتا بزرگ و یجورایی نزدیک همون بیمارستان بود
خب الان دیگه خیالم راحت بود چون آدرسو داشتم البته اگه خونه خودشون باشه
سه سال بعد
حدود سه سال میگذره و پگی الان سه سالش من تقریبا هر روز به بهانه بازی باهاش تغییر شکل میدم و مثل یه بچه کوچولو میرم پیشش تا باهاش بازی کنم و با خانوادشم صمیمی حتی چندین بارم برا ناهار موندم خونشون و باید اعتراف کنم دستپخت مامانش خیلی خوبه
پگی زندگی خیلی خوبی داشت خیلی خوب اما تا زمانی که باباش برای شغلش رفت خارج از کشور و حدود پنج ماه برنگشته ولی مامانش هنوز امیدوار به این که اون زندس و این فکرو خیالا اونو افسرده کرده جوری که زیاد از اتاقش نمیاد بیرون و حتی به پگی هم سر نمیزنه
این اتفاق اونقدرررر کش اومد که نهایتا پگی چهارسالش بود و روز تولدش بود تنها کسی که برا تولدش دعوت بود من بودم
یه تولد سه تایی
مامانش خودش و من
ولی اینکه مامانت روز تولدت بمیره واقعا چیز سختی مخصوصا برای یه بچه چهار ساله...
بزارید کامل تعریف کنم
اون روز که من اومدم خونشون پگی برام درو باز کرد اون قدش کوچیک بود و با چارپایه درو باز میکرد و من توی نسخه شبیه سازی شدم یکوچولو از اون بلند تر بودم
+سلام (اینجا کوک خودشو بچه کرده پگی هم که پچس دیگه با لحن بچه بگیریدش 🤣🤣درضمن علامت پگی منهاس)
-سلام کوک
+عاا خوبی
-آره بیا تو
از چارپایه پرید پایین و چارپایه رو کشید عقب بعد درو هل داد تا بسته شه
+مامانت کجاس؟
-خواب هر چقد صداش میزنم بیدار نمیشه شاید خوابش محکمه
+بیدار نمیشه؟؟
یه حس اظطراب کل وجودمو فرا گرفت
+کجاس؟
-اونجا
دنبالش رفتم و مامانشو که روی تخت خوابیده بود صدا زدم دستمو گذاشتم رو دستش سرد بود
برای اینکه تابلو نشه دستمو آروم آوردم بالا روی نبضش و دوباره صداش زدم
پشمام
نبضش نمی زد
یعنی مرد؟
الان من اینو به یه بچه چهارساله چجور بگم
کادویی که زیر بغلم گرفته بودم افتاد زمین
+عااا پگی فک کنم مامانت یکم زیادی تو خواب غرق شده بیا منتظر باشیم تا بیدار شه اگه بیدار نشد زنگ میزنیم دکتر تا بیاد و مامانتو بیدار کنه
-دکترا میتونن مامانمو بیدار کنن؟
+آره میتونن
-باش پس بیا بریم بازی کنیم
+بریم
رفتیم و حدود یه ربع بازی های احمقانه کردیم مثل همیشه من گرگ شدم و پگی شنل قرمزی
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره🖤🤍
8او البته ما به پیشنهادتو فک میکنیم
+خبببب اسم پگی کاملا به چهرش میخوره
8واووو پگی چه اسم قشنگی
+هوممممم
8چون اسمی براش نداریم احتمالا همینو بزاریم
+عاا خب مرسی
8خداحافظ
+خدافظ
چه گرم تحویل گرفتن😶
از بیمارستان اومدم بیرون
اینبار نا محسوس خانواده پگی رو تعقیب میکردم و خب آدرس خونشونو فهمیدم
یه خونه توی جای نسبتا خوب شهر بود و نسبتا بزرگ و یجورایی نزدیک همون بیمارستان بود
خب الان دیگه خیالم راحت بود چون آدرسو داشتم البته اگه خونه خودشون باشه
سه سال بعد
حدود سه سال میگذره و پگی الان سه سالش من تقریبا هر روز به بهانه بازی باهاش تغییر شکل میدم و مثل یه بچه کوچولو میرم پیشش تا باهاش بازی کنم و با خانوادشم صمیمی حتی چندین بارم برا ناهار موندم خونشون و باید اعتراف کنم دستپخت مامانش خیلی خوبه
پگی زندگی خیلی خوبی داشت خیلی خوب اما تا زمانی که باباش برای شغلش رفت خارج از کشور و حدود پنج ماه برنگشته ولی مامانش هنوز امیدوار به این که اون زندس و این فکرو خیالا اونو افسرده کرده جوری که زیاد از اتاقش نمیاد بیرون و حتی به پگی هم سر نمیزنه
این اتفاق اونقدرررر کش اومد که نهایتا پگی چهارسالش بود و روز تولدش بود تنها کسی که برا تولدش دعوت بود من بودم
یه تولد سه تایی
مامانش خودش و من
ولی اینکه مامانت روز تولدت بمیره واقعا چیز سختی مخصوصا برای یه بچه چهار ساله...
بزارید کامل تعریف کنم
اون روز که من اومدم خونشون پگی برام درو باز کرد اون قدش کوچیک بود و با چارپایه درو باز میکرد و من توی نسخه شبیه سازی شدم یکوچولو از اون بلند تر بودم
+سلام (اینجا کوک خودشو بچه کرده پگی هم که پچس دیگه با لحن بچه بگیریدش 🤣🤣درضمن علامت پگی منهاس)
-سلام کوک
+عاا خوبی
-آره بیا تو
از چارپایه پرید پایین و چارپایه رو کشید عقب بعد درو هل داد تا بسته شه
+مامانت کجاس؟
-خواب هر چقد صداش میزنم بیدار نمیشه شاید خوابش محکمه
+بیدار نمیشه؟؟
یه حس اظطراب کل وجودمو فرا گرفت
+کجاس؟
-اونجا
دنبالش رفتم و مامانشو که روی تخت خوابیده بود صدا زدم دستمو گذاشتم رو دستش سرد بود
برای اینکه تابلو نشه دستمو آروم آوردم بالا روی نبضش و دوباره صداش زدم
پشمام
نبضش نمی زد
یعنی مرد؟
الان من اینو به یه بچه چهارساله چجور بگم
کادویی که زیر بغلم گرفته بودم افتاد زمین
+عااا پگی فک کنم مامانت یکم زیادی تو خواب غرق شده بیا منتظر باشیم تا بیدار شه اگه بیدار نشد زنگ میزنیم دکتر تا بیاد و مامانتو بیدار کنه
-دکترا میتونن مامانمو بیدار کنن؟
+آره میتونن
-باش پس بیا بریم بازی کنیم
+بریم
رفتیم و حدود یه ربع بازی های احمقانه کردیم مثل همیشه من گرگ شدم و پگی شنل قرمزی
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره🖤🤍
۷.۳k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.