تولد یک شیطان
پارت 6
+آ آره یکم بزرگ شی یاد میدم
-موچچچچچچ
حدود نیم ساعت از اون اتفاقا میگذره منظورم مرگ مامان پگی نیست منظورم وقتی که سر پگی رو قاطی کردم تا بکهیونگ بیاد و وسایل و همچنین جنازه مامانشو ببره بعدشم یه جشن تولد بچگونه و دو نفری با یه کیک خونگی
من متنفرم از کیک خونگی ولی از حق نگذریم این کیک خیلی خوشمزه بود و فک کنم آخرین غذایی بود که مامان پگی درستش کرده بود منم فک میکردم خاص و مامان پگی سرش کلییی زحمت کشیده تا اینکه قوطی پودر کیکو تو سطل آشغال دیدم...
به هر حال زحمت کشیده بود و اینم بگم که تزیینش به عهده پگی بود و قصد داشت یه خیار بکشه روش
آره یه خیار
دقیقا نمیدونم چرا خیار ولی می خواست خیار بکشه رو کیک
اما شبیه هرچی شد به جز خیار...
ولی برای اینکه دلش نشکنه خودم و همونطور که گفتم مزش فوقالعاده بود ولی طرحش افتضاح بود
بعد کیک کادوی تولد پگی رو دادم
یه آلبوم عکس بود که چهار دور کاغذ کادو دورش پیچیده بودم
-چرا اینقدر کاغذ کادو داره
+برای اینکه نتونی بازش کنی
-چی؟
-ولی این کادوی تولد منه
+میدونم ولی الان وقت باز کردنش نیست
-پس کی؟
+وقتی زمانش رسید خودم میگم که بازش کنی
-ولی کوک من می خوام تو روز تولدم یه کادو بگیرم و بازش کنم
+عب نداره من یه کادو یدک هم دارم بیا اینو بگیر
همون کادویی بود که ظاهرا مامان پگی می خواست بده بهش
نمیدونستم توش چیه پس با کنجکاوی نشستم تا بازش کنه
وقتی بازش کرد به یه جعبه رسید بعد که جعبه رو هم باز کرد توش یدونه عطر بود این عطر آشنا بود آهاا همونی بود که مامان خود پگی هم میزدش و یه گردنبند که اگه اشتباه نکنم آخرین کادوی بابای پگی به مامان پگی بود و یه دفترچه که به نظر میومد دفترچه خاطرات
فک کنم مامان پگی میدونست مه قراره بره...
+پگی برات یه پیشنهاد دارم
-چه پیشنهادی
+گردنبند رو بنداز رو گردنت از عطر هم توی مراسمات خاص استفاده کن ولی دفترچه رو اصلا باز نکن و بزار پیش اون یکی کادوت و وقتی بزرگ شدی و گفتم زمانشه اون موقع بازش کن
-امممممم
-باشه کوک
دقیقا همون کاری که گفتمو کرد
ولی اصلا یه سوال
پگی یه بچه چهارساله بود و امروز مامانش مرده و طبیعتا بعد رفتن من هم قرار بود شب تنها بمونه و این وحشتناک بود
یعنی باید چیکار میکردم؟
شب پیشش میموندم؟
کار درست چی بود؟
ادامه دارد....
+آ آره یکم بزرگ شی یاد میدم
-موچچچچچچ
حدود نیم ساعت از اون اتفاقا میگذره منظورم مرگ مامان پگی نیست منظورم وقتی که سر پگی رو قاطی کردم تا بکهیونگ بیاد و وسایل و همچنین جنازه مامانشو ببره بعدشم یه جشن تولد بچگونه و دو نفری با یه کیک خونگی
من متنفرم از کیک خونگی ولی از حق نگذریم این کیک خیلی خوشمزه بود و فک کنم آخرین غذایی بود که مامان پگی درستش کرده بود منم فک میکردم خاص و مامان پگی سرش کلییی زحمت کشیده تا اینکه قوطی پودر کیکو تو سطل آشغال دیدم...
به هر حال زحمت کشیده بود و اینم بگم که تزیینش به عهده پگی بود و قصد داشت یه خیار بکشه روش
آره یه خیار
دقیقا نمیدونم چرا خیار ولی می خواست خیار بکشه رو کیک
اما شبیه هرچی شد به جز خیار...
ولی برای اینکه دلش نشکنه خودم و همونطور که گفتم مزش فوقالعاده بود ولی طرحش افتضاح بود
بعد کیک کادوی تولد پگی رو دادم
یه آلبوم عکس بود که چهار دور کاغذ کادو دورش پیچیده بودم
-چرا اینقدر کاغذ کادو داره
+برای اینکه نتونی بازش کنی
-چی؟
-ولی این کادوی تولد منه
+میدونم ولی الان وقت باز کردنش نیست
-پس کی؟
+وقتی زمانش رسید خودم میگم که بازش کنی
-ولی کوک من می خوام تو روز تولدم یه کادو بگیرم و بازش کنم
+عب نداره من یه کادو یدک هم دارم بیا اینو بگیر
همون کادویی بود که ظاهرا مامان پگی می خواست بده بهش
نمیدونستم توش چیه پس با کنجکاوی نشستم تا بازش کنه
وقتی بازش کرد به یه جعبه رسید بعد که جعبه رو هم باز کرد توش یدونه عطر بود این عطر آشنا بود آهاا همونی بود که مامان خود پگی هم میزدش و یه گردنبند که اگه اشتباه نکنم آخرین کادوی بابای پگی به مامان پگی بود و یه دفترچه که به نظر میومد دفترچه خاطرات
فک کنم مامان پگی میدونست مه قراره بره...
+پگی برات یه پیشنهاد دارم
-چه پیشنهادی
+گردنبند رو بنداز رو گردنت از عطر هم توی مراسمات خاص استفاده کن ولی دفترچه رو اصلا باز نکن و بزار پیش اون یکی کادوت و وقتی بزرگ شدی و گفتم زمانشه اون موقع بازش کن
-امممممم
-باشه کوک
دقیقا همون کاری که گفتمو کرد
ولی اصلا یه سوال
پگی یه بچه چهارساله بود و امروز مامانش مرده و طبیعتا بعد رفتن من هم قرار بود شب تنها بمونه و این وحشتناک بود
یعنی باید چیکار میکردم؟
شب پیشش میموندم؟
کار درست چی بود؟
ادامه دارد....
۵.۱k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.