پارت 9 عشق دارک من
پارت 9 عشق دارک من
ویو ات
صبح از خواب پاشدم دیدم ساعت 10 و نیمه جیمین رو کنارم ندیدم رفتم کار های لازم رو کردم ی لباس خوشگل پوشیدم(عکسشو میزارم)
رفتم پایین
(علامت جیمین@)
@سلام صبح بخیر
سلام(سرد)
زهن جیمین
این چرا اینجوری میکنه وا (داداشم رفتی این 2 تارو از هم جدا کردی بعد میگی چشه 😔)
*داشتم صبحونم و میخوردم که به گوشیم پیامک اومد
اون پیامکه
سلام ات خوبی من دیگه نمی تونم باهات باشم من رو ببخش من دیگه دوست ندارم خدافظ
*اون.... اون جونگ کوک بود یک لحضه شک کردم چرا این پیام رو داده بعد اشکم داشت میریخت که سریع رفتم طبقه ی بالا درو قفل کردم آنقدر گریه کروم که چشام تار میدید جیمینم هی در میزد
@سر صبحونه بودیم که ات سریع رفت طبقه ی بالا و بعد دیگه نیومد منم نگرانش شدم و سریع رفتم پیشش که دیدم در قفله هرچی در زدم باز نکرد تا اینکه دیدم از پشت در میگه برو حالم خوبه منم زیاد بهش فشار نیاوردم و رفتم
*بعد از اینکه مطمعن شدم جیمین رفته رفتم تیغ رو برداشتم و زدم به رگ دستام و بعد سیاهی
@1 ساعت و نیم بود که از ات صدایی نمیو مد نگرانش شدم هرچی در زدم جواب نداد مجبور شدم در و بشکنم با چیزی که دیدم خوشکم زد اون...... اون ات بود روزمین و غرق خون بود سریع رفتم سمتش ات ات ات چشمات و باز کن خاهش میکنم (با نگرانی و چشم اشکی میگفت)
اتتتتتتتت(با داد) سریع بغلش کردم بردم بیمارستان
پرش به موقعه بیمارستان
@یکی کمک کنههههههه دکتررررررررررر (با عر بده)
دکتر سریع ببریدش اتاق عمل
@چند ساعته که ات داخل اتاق عمله و هنوز خبری ازش نیس همین جوری که تو فکر بودم و گریه میکردم دیدم دکتر اومد بیرون
آقای دکتر حال همسرم چطوره(نگران)
دکتر، خدارو شکر خطر رو پشت سر گذاشتیم اگر یکم دیگه دیرتر میرسیدید امکان نداشت بتونه زنده بمونه و اگر که یک بار دیگه این کارو انجام بده دیگه کاری از دست ما بر نمیاد
@چشم حتما ممنون
دکتر، خواهش میکنم
@میتونم همسرم رو ببینم
دکتر، بله فقط بیهوش هستن
@باشه ممنون، با سرعت نور رفتم اتاق ات دیدم متل فرشته ها خوابیده رفتم کناره موهاش و نوازش کردم و پیشونیش رو بوسیدم یکم باهاش حرف زدم دیدم همچنان خوابه منم خوابم میو مد پس کنارش رو صندلی خوابیدم
ات ویو
چشمام و کم کم باز کردم دیدم تو اتاق سفیدی هستم عههههه تو بیمارستان بازم نجات پیدا کردم اما دفعه ی دیگه نجات پیدا نمی کنم (ات عزیزم احیانا مشکل روانی داری که میخای بمیری😑😑😔)
@از خواب پاشدم دیدم ات داره نگام میکنه
*تاحالا به صورت جیمین دقت نکرده بودم چه پوست ساف و سفیدی خیلی صورت قشنگی داره
@خوب ات ات اتت(یکم بلند گفت)
*ها ههااا.... چ. چه.. چیه (بریده بریده)
@6 ساعته کجایی دارم صدات میکنم
*ه.. ههه.. هچی.. هیچی
کی از اینجا میریم
@بزا بپرسم
ویو ات
صبح از خواب پاشدم دیدم ساعت 10 و نیمه جیمین رو کنارم ندیدم رفتم کار های لازم رو کردم ی لباس خوشگل پوشیدم(عکسشو میزارم)
رفتم پایین
(علامت جیمین@)
@سلام صبح بخیر
سلام(سرد)
زهن جیمین
این چرا اینجوری میکنه وا (داداشم رفتی این 2 تارو از هم جدا کردی بعد میگی چشه 😔)
*داشتم صبحونم و میخوردم که به گوشیم پیامک اومد
اون پیامکه
سلام ات خوبی من دیگه نمی تونم باهات باشم من رو ببخش من دیگه دوست ندارم خدافظ
*اون.... اون جونگ کوک بود یک لحضه شک کردم چرا این پیام رو داده بعد اشکم داشت میریخت که سریع رفتم طبقه ی بالا درو قفل کردم آنقدر گریه کروم که چشام تار میدید جیمینم هی در میزد
@سر صبحونه بودیم که ات سریع رفت طبقه ی بالا و بعد دیگه نیومد منم نگرانش شدم و سریع رفتم پیشش که دیدم در قفله هرچی در زدم باز نکرد تا اینکه دیدم از پشت در میگه برو حالم خوبه منم زیاد بهش فشار نیاوردم و رفتم
*بعد از اینکه مطمعن شدم جیمین رفته رفتم تیغ رو برداشتم و زدم به رگ دستام و بعد سیاهی
@1 ساعت و نیم بود که از ات صدایی نمیو مد نگرانش شدم هرچی در زدم جواب نداد مجبور شدم در و بشکنم با چیزی که دیدم خوشکم زد اون...... اون ات بود روزمین و غرق خون بود سریع رفتم سمتش ات ات ات چشمات و باز کن خاهش میکنم (با نگرانی و چشم اشکی میگفت)
اتتتتتتتت(با داد) سریع بغلش کردم بردم بیمارستان
پرش به موقعه بیمارستان
@یکی کمک کنههههههه دکتررررررررررر (با عر بده)
دکتر سریع ببریدش اتاق عمل
@چند ساعته که ات داخل اتاق عمله و هنوز خبری ازش نیس همین جوری که تو فکر بودم و گریه میکردم دیدم دکتر اومد بیرون
آقای دکتر حال همسرم چطوره(نگران)
دکتر، خدارو شکر خطر رو پشت سر گذاشتیم اگر یکم دیگه دیرتر میرسیدید امکان نداشت بتونه زنده بمونه و اگر که یک بار دیگه این کارو انجام بده دیگه کاری از دست ما بر نمیاد
@چشم حتما ممنون
دکتر، خواهش میکنم
@میتونم همسرم رو ببینم
دکتر، بله فقط بیهوش هستن
@باشه ممنون، با سرعت نور رفتم اتاق ات دیدم متل فرشته ها خوابیده رفتم کناره موهاش و نوازش کردم و پیشونیش رو بوسیدم یکم باهاش حرف زدم دیدم همچنان خوابه منم خوابم میو مد پس کنارش رو صندلی خوابیدم
ات ویو
چشمام و کم کم باز کردم دیدم تو اتاق سفیدی هستم عههههه تو بیمارستان بازم نجات پیدا کردم اما دفعه ی دیگه نجات پیدا نمی کنم (ات عزیزم احیانا مشکل روانی داری که میخای بمیری😑😑😔)
@از خواب پاشدم دیدم ات داره نگام میکنه
*تاحالا به صورت جیمین دقت نکرده بودم چه پوست ساف و سفیدی خیلی صورت قشنگی داره
@خوب ات ات اتت(یکم بلند گفت)
*ها ههااا.... چ. چه.. چیه (بریده بریده)
@6 ساعته کجایی دارم صدات میکنم
*ه.. ههه.. هچی.. هیچی
کی از اینجا میریم
@بزا بپرسم
۶.۱k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.