پارت

پارت ۷
بهوش اومده بودم ؟ خدایا باز هم اینجا ؟! دکتر و پرستار ها وارد شدن اما پشت سرشون نه سهون بود و نه یونگی بجاش تهیونگ بود که منشی و مشاور پدر به حساب میومد . دکتر زیر لب نچ نچی کرد و با اخم ادامه داد : دوبار تپش قلب توی یک روز دیگه واقعا از حد کار ما داره میگذره کارا جان ! و جمله ی آخر رو کمی با طعنه گفت : و لطفا بیشتر مراقب باش ! دیگه به رفتار های سرد و ساده ی مردم عادت پیدا کرده بودم . به طعنه زدناشون .به بی اهمیتی هاشون . به تظاهر کردناشون
به بدتر کردن حالت . به نمک رو زخم آدما پاشیدناشون و ...
غم ها مثل تله ی خطرناکی بود که فقط اونهایی که با دقت راه میرفتن گرفتارش نمیشدن و اونهایی که لذت از مسیر رو ملاک میدونستن و چشمشون به اطراف گرم بود توش میفتادن .
بعد از رفتن دکتر و پرستار تهیونگ وارد شد و با لبخند بسته ی کوچیکی شکلات و گل کنار میزم گذاشت . تهیونگ یکی از همبازی های بچگی سهون بوده و گاهی هم با من بازی میکرده و نقش برادر رو برای من داشته . با دست به بسته اشاره کردم و گفتم : تافی غلت خورده تو شکلات ؟! تهیونگ لبخند مستطیلی و گشادی تحویلم داد و گفت : مثل همیشه و .....
دیدگاه ها (۵۱)

تولدت هپی مپی کیوتم 😍😢🐭💖 #HHAPPYBAEKHYUNDAY #HAPPYMAPPY🎊🎉🎊🎉🎊...

#HAPPYBIRTHDAYBAEKHYUN🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉 #HAPPYMAPPY #BAEKHYUN🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊

پارت ۶از اتاق صدای پدر و لی جون شی میومد که یکی از وفادار تر...

پارت ۵ خیلی برام عجیب بود که الان دارن میرن بیرون .آخه الان ...

پارت ۴ فیک دور اما آشنا

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط