پارت

پارت ۶
از اتاق صدای پدر و لی جون شی میومد که یکی از وفادار ترین خادم های پدر بود .موضوع بحث رو به کلی متوجه نشدم ولی وقتی اسم خودم رو شنیدم گوش تیز کردم تا ماجرا رو بفهمم اینبار دیگه نمیخوام مثل اوندفعه بشه که بدون اطلاع من به وارثی برگزیده شدم .کمی گوشم نزدیک در کردم و آب دهانم رو به سختی قورت دادم . + آقا یعنی شما واقعا میخواید خانم ‌کارا رو به عقد شریکتون در بیارید . _ ایندفعه دیگه نمیزارم از زیر کار در بره باید حتما با اون پسر که قراره بیاد ازدواج کنه
من ....من .... میدونم این واقعیت نداره .قلبم به تپش افتاده بود و هر لحظه ممکن بود از سینه ام بزنه بیرون .دستم رو روی قلبم فشردم و تا شد از اونجا دور شدم .گفته بودم اون اتاق همیشه برام نحس بوده .برای من و تمامی احالی این عمارت خسته کننده .به پله ها رسیدم دیگه نمیتونستم قلبم الانه بود که از جاش در بیاد و روحم و ببره پیش جونگ هه .خوشحال بودم که دارم میرم پیشش اما به لحظه نکشید که دنیا تار و مات شد و آخرین صدا صدای جیغ و پچ پچ ندیمه ها بود ....
دیدگاه ها (۱۸)

پارت ۷ بهوش اومده بودم ؟ خدایا باز هم اینجا ؟! دکتر و پرستار...

تولدت هپی مپی کیوتم 😍😢🐭💖 #HHAPPYBAEKHYUNDAY #HAPPYMAPPY🎊🎉🎊🎉🎊...

پارت ۵ خیلی برام عجیب بود که الان دارن میرن بیرون .آخه الان ...

پارت ۴ عرق سردی روی پیشونیم نشسته بود و دمای بدنم پایین اومد...

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

#شب_خاص Part 24محافظت کنم...و...

عشق واقعی است

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط