جهنم من با او🍷فصل 1
جهنم من با او🍷فصل 1
# پارت ۴۱
ویو ا.ت ( همون لحظه ) : سر تا پا دهنم پر خون بود اونقدر گریه کرده بودم این دفعه به جای اشک خون از رو چشمام میومد از یه طرف دیگه تشنه بودم ولی حتی الان آب دهنمم از قلوم پایین نمیرف فقط گریه میکردم که با داد گفتم ....
ا.ت : لعنت بهت کوککککککک ... کدوم قوری هرستییییییییی دارم دیوونه میشم کوکککککک این بود همه عاشقتم عاشتمااا هااااااا چرا کوک ... چرا نمیای لعنتی ... ( داد )
ویو ا.ت : داشتم داد میزدم داد زدن برام سخت بود به شدت سخت دهنم تیکه پاره شده بود و خب دوباره تیغ زخمم رو عمیق تر کرد که یه دفعه یه فکری به ذهنم رسید که نکنه بلایی سرش آوردن از نگرانی با داد زور زدم و طناب هارو تیکه پاره کردم و تیغ رو از دهنم وا کردم رفتم سمت در که یکی اومد تو یکی از بادیگاردا بود چون واقعا عصبی بودم یکی زدم به دهنش افتاد زمین افتادم به جونش که گفت ...
بادیگارد : بانو نکن ... ببین من از ... آی ... خانم از طرف شوهرت اومدم
ا.ت : ببند دهنتو ... ها ؟ از طرف کوک ؟
بادیگارد : بله بیاین دنبالم
ا.ت : ( عصبی یه سیلی به بادیگارده میزنه ) خودش کجاست هاااااا ؟ بیا بگو از آدمای اون زنیکه هستی چرا زر میزنی مرتیکه
بادیگارد : مواظب حرف زدنت باش
ا.ت : میخوای چیکار کنییییییی ؟ هاااا ؟ ( از روش پاشد و با یه لقد رو صورت یارو رو جوری زد که رگ گردن بادیگارده قطع شد و مرد و گف ) کوک خودش میتونه بیاد دنبالم ... فهمیدی ؟ ( با گریه صورت جنازه رو با کفشای پاشنش له کرد و رفت بیرون اتاق )
ویو ا.ت : با گریه از اتاق بیرون اومدم لعنتی کفش به این گرونی به خاطر اون کثافت کثیف شد اشکال نداره پولش رو از اون زنیکه رئیسش میگیرم ... خون روی کفشم رو پاک کردم و وارد سالن شدم که یه دفعه یکی جلوم سبز شد اون ... اون دوست جیمین بود ... که گفت ...
جیمین : دهنت چی شده
ا.ت : مگه مهمه ( پوزخند )
جیمین : آره کوک بفهمه منو جر میده ببین من جاسوس کوکم واس این زنه ولی نمیتونم بگم کیه کوک گفته نگم فقط برگرد به اتاقی که زندانی شدی تا خونی ریخته نشه
ا.ت : نمیخوام ... ببینم میخوای مثل اون بادیگارده بکشمت ؟ ( عصبی )
جیمین : چی ؟ کی رو کشتی ؟
ا.ت : اومد گف بیا دنبالم از طرف کوکم و اینا منم زدم کشتمش اینم مدرک ( خون روی کفشای سفیدش رو نشون میده )
جیمین : حاجی تو دیگه کی هستی ؟ واوووو جونننن به منم یاد بده ولی خوب کاری کردی به حرفش گوش ندادی حالا هم برو اتاقت تا خودم بیام پیشت تا نقشه رو بگم ...
ا.ت : اممم ... نوچ
جیمین : بیا خودم بهش زنگ بزنم باهاش حرف بزن باور کن
ا.ت : اوکی بده
ویو جیمین : عجب آدمیه لجباز و یه دنده زده یکی هم کشته به خودشم نیس ماشالا حالا زنگ زدم با کوک که ا.ت وقتی صداش رو شنید از چشماش خون اومد معلوم بود خیلی گریه کرده که با گریه گفت ....
# پارت ۴۱
ویو ا.ت ( همون لحظه ) : سر تا پا دهنم پر خون بود اونقدر گریه کرده بودم این دفعه به جای اشک خون از رو چشمام میومد از یه طرف دیگه تشنه بودم ولی حتی الان آب دهنمم از قلوم پایین نمیرف فقط گریه میکردم که با داد گفتم ....
ا.ت : لعنت بهت کوککککککک ... کدوم قوری هرستییییییییی دارم دیوونه میشم کوکککککک این بود همه عاشقتم عاشتمااا هااااااا چرا کوک ... چرا نمیای لعنتی ... ( داد )
ویو ا.ت : داشتم داد میزدم داد زدن برام سخت بود به شدت سخت دهنم تیکه پاره شده بود و خب دوباره تیغ زخمم رو عمیق تر کرد که یه دفعه یه فکری به ذهنم رسید که نکنه بلایی سرش آوردن از نگرانی با داد زور زدم و طناب هارو تیکه پاره کردم و تیغ رو از دهنم وا کردم رفتم سمت در که یکی اومد تو یکی از بادیگاردا بود چون واقعا عصبی بودم یکی زدم به دهنش افتاد زمین افتادم به جونش که گفت ...
بادیگارد : بانو نکن ... ببین من از ... آی ... خانم از طرف شوهرت اومدم
ا.ت : ببند دهنتو ... ها ؟ از طرف کوک ؟
بادیگارد : بله بیاین دنبالم
ا.ت : ( عصبی یه سیلی به بادیگارده میزنه ) خودش کجاست هاااااا ؟ بیا بگو از آدمای اون زنیکه هستی چرا زر میزنی مرتیکه
بادیگارد : مواظب حرف زدنت باش
ا.ت : میخوای چیکار کنییییییی ؟ هاااا ؟ ( از روش پاشد و با یه لقد رو صورت یارو رو جوری زد که رگ گردن بادیگارده قطع شد و مرد و گف ) کوک خودش میتونه بیاد دنبالم ... فهمیدی ؟ ( با گریه صورت جنازه رو با کفشای پاشنش له کرد و رفت بیرون اتاق )
ویو ا.ت : با گریه از اتاق بیرون اومدم لعنتی کفش به این گرونی به خاطر اون کثافت کثیف شد اشکال نداره پولش رو از اون زنیکه رئیسش میگیرم ... خون روی کفشم رو پاک کردم و وارد سالن شدم که یه دفعه یکی جلوم سبز شد اون ... اون دوست جیمین بود ... که گفت ...
جیمین : دهنت چی شده
ا.ت : مگه مهمه ( پوزخند )
جیمین : آره کوک بفهمه منو جر میده ببین من جاسوس کوکم واس این زنه ولی نمیتونم بگم کیه کوک گفته نگم فقط برگرد به اتاقی که زندانی شدی تا خونی ریخته نشه
ا.ت : نمیخوام ... ببینم میخوای مثل اون بادیگارده بکشمت ؟ ( عصبی )
جیمین : چی ؟ کی رو کشتی ؟
ا.ت : اومد گف بیا دنبالم از طرف کوکم و اینا منم زدم کشتمش اینم مدرک ( خون روی کفشای سفیدش رو نشون میده )
جیمین : حاجی تو دیگه کی هستی ؟ واوووو جونننن به منم یاد بده ولی خوب کاری کردی به حرفش گوش ندادی حالا هم برو اتاقت تا خودم بیام پیشت تا نقشه رو بگم ...
ا.ت : اممم ... نوچ
جیمین : بیا خودم بهش زنگ بزنم باهاش حرف بزن باور کن
ا.ت : اوکی بده
ویو جیمین : عجب آدمیه لجباز و یه دنده زده یکی هم کشته به خودشم نیس ماشالا حالا زنگ زدم با کوک که ا.ت وقتی صداش رو شنید از چشماش خون اومد معلوم بود خیلی گریه کرده که با گریه گفت ....
۵۱۳
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.