Part45
Part45
هردو از اتاق بیرون رفتن سئول بازو کوک رو با یه دستش گرفته بود تمام کارکنان شوکه شدن چرا باید یه دفع انقدر باهم صمیمی بشن خطرناک ترین مافیا کنار رئیس شرکت دیور؟عجیب بود ولی هیچکس از عشق بینشون خبر نداشت عشقه چند ساله ولی خب خیلیا راضی به این عشق نبودن آدمایه زیاده خواه و حسود همیشه زیاده
.......
هردو روبه رو هم نشسته بودن و غذاشونو میخوردن
_ممکنه امشب دیر بیام خونه حتما هواست به خودت باشه
+برای چی؟
_مسئله کاریه عزیزم نیازی به فهمیدنش نیست
+باشه فقط چون خطرناکه خیلی مراقب خودت باش
_مراقبم کوچولو
کوک دستشو زیر چونش گذاشت و به سئول خیره شد حتی طرز غذا خوردنشم براش زیبا بود سئول لبخند مهربونی زد
+چیزی شده؟
_نه جونم
+داری معذبم میکنی
_چرا معذب میشی؟
+ت تاحالا اینطوری نگام نکردی
_منظورت چیه من همیشه همینطوری نگات میکردم
+درسته
_خیلی خوشگلی
سئول خنده ای کرد
+کوک غذا تو گلوم گیر میکنه ها
کوک هم بلافاصله خنده مردونه ای کرد خم شد کنار لب سئول رو بوسید
+دلم خیلی برات تنگ میشه ها زیاد دیر نکن باشه؟(کیوت)
_چون یکی تو خونم قراره حسابی منتظرم باشه زود میام
.......
سئول تو خونه روبه رو تلویزیون نشسته بود و کانال هارو بالا پایین میکرد دلش میخواست با کوک فیلم ببینم دیگه باید میومد ولی انگار خیلی دیر کرده چراغ خاموش بود رو تخت دراز کشیده بود که در اتاق آروم باز شد سئول از جاش بلند سئول با دیدن قامت کوک خنده ای و بی خبر از حال کوک
+کوکی بلاخره اومدی....
_سئول
کوک خودشو تو بغل سئول ول کرد
+کوک حالت خوبه؟
سئول با دیدن کتف تیرخورده کوک ترسید و لب زد
+کوک تو تیر خوردی
سئول کوک رو رو تخت نشوند برق اتاق رو روشن کرد
+چیکار کردی با خودت
_چیزی نیست چیزی نیست
+چیو چیزی نیست داره ازت خون میره
سئول کت کوک رو از تنش در آورد و پیرهن سفیدشم در آورد از اتاق بیرون رفت و با یه بسته کمک های اولیه دوباره رفت تو اتاق کوک رو به تخت تکیه داد و خودشم کنارش نشست
+تیز زیاد فرو نرفته میشه درش آورد میتونی تحمل کنی؟
کوک نگاهی به سئول انداخت و سرشو تکون داد
اینم از پارت های جدید
دارم میبینیم حمایت هاتون کم شده
هردو از اتاق بیرون رفتن سئول بازو کوک رو با یه دستش گرفته بود تمام کارکنان شوکه شدن چرا باید یه دفع انقدر باهم صمیمی بشن خطرناک ترین مافیا کنار رئیس شرکت دیور؟عجیب بود ولی هیچکس از عشق بینشون خبر نداشت عشقه چند ساله ولی خب خیلیا راضی به این عشق نبودن آدمایه زیاده خواه و حسود همیشه زیاده
.......
هردو روبه رو هم نشسته بودن و غذاشونو میخوردن
_ممکنه امشب دیر بیام خونه حتما هواست به خودت باشه
+برای چی؟
_مسئله کاریه عزیزم نیازی به فهمیدنش نیست
+باشه فقط چون خطرناکه خیلی مراقب خودت باش
_مراقبم کوچولو
کوک دستشو زیر چونش گذاشت و به سئول خیره شد حتی طرز غذا خوردنشم براش زیبا بود سئول لبخند مهربونی زد
+چیزی شده؟
_نه جونم
+داری معذبم میکنی
_چرا معذب میشی؟
+ت تاحالا اینطوری نگام نکردی
_منظورت چیه من همیشه همینطوری نگات میکردم
+درسته
_خیلی خوشگلی
سئول خنده ای کرد
+کوک غذا تو گلوم گیر میکنه ها
کوک هم بلافاصله خنده مردونه ای کرد خم شد کنار لب سئول رو بوسید
+دلم خیلی برات تنگ میشه ها زیاد دیر نکن باشه؟(کیوت)
_چون یکی تو خونم قراره حسابی منتظرم باشه زود میام
.......
سئول تو خونه روبه رو تلویزیون نشسته بود و کانال هارو بالا پایین میکرد دلش میخواست با کوک فیلم ببینم دیگه باید میومد ولی انگار خیلی دیر کرده چراغ خاموش بود رو تخت دراز کشیده بود که در اتاق آروم باز شد سئول از جاش بلند سئول با دیدن قامت کوک خنده ای و بی خبر از حال کوک
+کوکی بلاخره اومدی....
_سئول
کوک خودشو تو بغل سئول ول کرد
+کوک حالت خوبه؟
سئول با دیدن کتف تیرخورده کوک ترسید و لب زد
+کوک تو تیر خوردی
سئول کوک رو رو تخت نشوند برق اتاق رو روشن کرد
+چیکار کردی با خودت
_چیزی نیست چیزی نیست
+چیو چیزی نیست داره ازت خون میره
سئول کت کوک رو از تنش در آورد و پیرهن سفیدشم در آورد از اتاق بیرون رفت و با یه بسته کمک های اولیه دوباره رفت تو اتاق کوک رو به تخت تکیه داد و خودشم کنارش نشست
+تیز زیاد فرو نرفته میشه درش آورد میتونی تحمل کنی؟
کوک نگاهی به سئول انداخت و سرشو تکون داد
اینم از پارت های جدید
دارم میبینیم حمایت هاتون کم شده
۱۲.۸k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.