متعلقبهتو

#متعلق‌به‌تو:
#part:43
+پنکیکامون سرد میشه ها
هردو از هم جدا شدن کوک عسل رو برداشت ریخت رو پنکیکا سئول هم اونارو با مربا آلبالو خورد هردو شروع کردن به خوردن برقی تو چشمایه کوک پخش شد
_وای دارم دیوونه میشم این خیلی خوشمزست
+واقعا؟انقدر خوب شده پس بیا با مربا هم بخور
کوک یخورده مربا آلبالو ریخت رو پنکیکاش و خورد
_خیلی خوشمزست
کوک دسته سئول رو بوسید
_ولی وایسا ببینم چرا تو خواستی صبحونه درست کنی؟مگه خدمتکارا نبودن
+چرا اتفاقا گفت ممکنه عصبی شی ولی من میخواستم خودم برات صبحونه درست کنم
_دستت درد نکنه کوچولو
سئول لبخندی زد
.....
هردو آماده شدن برای رفتن به سرکارشون سئول با کلی بالا پایین پریدن کوک رو راضی کرد که بره شرکت و کوک هم قبول کرد کوک سئول رو به محل کارش رسوند
_دوباره نگما زیاد کار نمیکنی
+کوک چرا انقدر نگرانی؟
_من نگران سلامتیتم عزیزم
سئول لبخندی زد و گونه کوک رو بوسید
+قربونت برم....تو که کارت از من سخت تر و خطرناک تره درواقع تو باید مراقب خودت باشی
_مراقبم کوچولو ساعت چهار میام شرکتت
+باشه خدافظ عزیزم
سئول از ماشین پیاده شد و کوک هم رفت با وارد شدنش همه بلند شدن و تعظیم کردن که ریوجین اومد سمتش
ریوجین:خوش اومدید خانوم
+هرچی که این دو روز مونده رو برام بیار
ریوجین:همش تکمیله خانوم مونده طراحی ها جدید که کارمندامون روش کار کردن
+کی تو این دو روزه تکمیلش کرده؟
ریوجین:جناب جئون
+جئون؟
ریوجین:بله
سئول لبخندی زد
+باشه کارایه بقیه رو بیار ببینم چجوریه
ریوجین تعظیم کرد و سئول هم رفت
دیدگاه ها (۱)

#متعلق‌به‌تو:#part44پشت میز کارش نشست تبلت بزرگش رو برداشت و...

Part45هردو از اتاق بیرون رفتن سئول بازو کوک رو با یه دستش گر...

متعلق به او:#part:42سئول خنده ای کرد کوک برق رو خاموش کرد و ...

متعلق به او:#part41 سئول رفت بالا و قوطی قرصش رو برداشت و رف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط