Part 5
Part 5
(ویو ات)
تا خونم آنقدر با کوک بحث کردم که چرا باخودت اینکار رو کردی
کوک: بیا رسیدیم
ات: بیا پایین ببینم
کوک: براچی
ات :گفتم بیا پایین
(ویو ات )
لیا هنوز نیومده بود کوک بردم خونم در رو باز کردم نشوندمش رو مبل و رفتم بسته های کمک اولیه رو آوردم
کوک: چیکار میکنی
ات: میخوام دستتو پانسمان کنم
کوک: نیازی نیست
ات: حرف نباشه
کوک: باش
(ویو کوک)
وقتی داشت دستمو پانسمان میکرد خیلی مراقب بود که من دردم نیاد برای همین میخواستم اذیتش کنم
کوک: اییییی
ات :چیه خوبی ببخشید (نگران )
کوک: وای باید قیافت رو میدیدی( خنده)
ات :عهه ترسیدم خیلی بدی
کوک: اوخی کوشولو
ات: بیا تموم شد
کوک: خب من برم دیگه
ات: نه کجا بیا تازه غذا میخوام درست کنم
کوک: مگه بلدی
ات :نه فقط تو بلدی
کوک: چی میخوای درست کنی
ات :یه غذای ایرانی
کوک: اسمش
ات :قرمهسبزی
کوک: قرمه چیچی
ات: قرمهسبزی
کوک :قرمهسبزی
ات: افریننن
کوک :(خنده )
(بعد از نیم ساعت )
ات: غذا آمادست
(ویو ات )
غذا ها رو قشنگ رو میز چیدم و کوک رو صدا زدم اومد
کوک: اومم خوشمزه به نظر میرسی
ات :بخور ببین دوست داری
کوک:( یه قاشق میخوره )
کوک: واو خیلی خوشمزس
ات: هوفف خیالم راحت شد
(ویو ات )
خودمم یه قاشق خوردم دیدم راست میگه خیلی خوشمزس کوک آنقدر دوستش داشت که دوتا بشقابشو خورد
کوک: وای خیلی خوب بود
ات :(میخنده )
(ویو ات )
داشتیم با کوک حرف میزدیم که یهو در وا شد لیا اومد تو
لیا :شما دوتا داشتین چه غلطی میکردین
ات :به تو چه فضول( به فارسی )
که یهو تهیونگ میاد تو
(الان ات و لیا دارن به فارسی دعوا میکنن )
ات: به من میگی خودت داشتی چه غلطی میکردی
لیا :به تو چه
ات: گگگگگ
لیا؛ توله بز
ات: اوشگول کونیی
لیا :کفاصت
ات: عنتر
لیا :بیشور
ات: اسکل روانی از رو من پاشو
لیا :گگگگگ
ات:( داره از خنده جرر میخوره)
لیا: وسط دعوا میخندی
ات :(به کوک و تهیونگ اشاره میکنه )
کوک و تهیونگ دارن با تعجب نگاهشون میکنن
لیا:( خنده )
کوک: ترجمه خواهشمندیم
تهیونگ: اوهوم
(ویو ات)
تا خونم آنقدر با کوک بحث کردم که چرا باخودت اینکار رو کردی
کوک: بیا رسیدیم
ات: بیا پایین ببینم
کوک: براچی
ات :گفتم بیا پایین
(ویو ات )
لیا هنوز نیومده بود کوک بردم خونم در رو باز کردم نشوندمش رو مبل و رفتم بسته های کمک اولیه رو آوردم
کوک: چیکار میکنی
ات: میخوام دستتو پانسمان کنم
کوک: نیازی نیست
ات: حرف نباشه
کوک: باش
(ویو کوک)
وقتی داشت دستمو پانسمان میکرد خیلی مراقب بود که من دردم نیاد برای همین میخواستم اذیتش کنم
کوک: اییییی
ات :چیه خوبی ببخشید (نگران )
کوک: وای باید قیافت رو میدیدی( خنده)
ات :عهه ترسیدم خیلی بدی
کوک: اوخی کوشولو
ات: بیا تموم شد
کوک: خب من برم دیگه
ات: نه کجا بیا تازه غذا میخوام درست کنم
کوک: مگه بلدی
ات :نه فقط تو بلدی
کوک: چی میخوای درست کنی
ات :یه غذای ایرانی
کوک: اسمش
ات :قرمهسبزی
کوک: قرمه چیچی
ات: قرمهسبزی
کوک :قرمهسبزی
ات: افریننن
کوک :(خنده )
(بعد از نیم ساعت )
ات: غذا آمادست
(ویو ات )
غذا ها رو قشنگ رو میز چیدم و کوک رو صدا زدم اومد
کوک: اومم خوشمزه به نظر میرسی
ات :بخور ببین دوست داری
کوک:( یه قاشق میخوره )
کوک: واو خیلی خوشمزس
ات: هوفف خیالم راحت شد
(ویو ات )
خودمم یه قاشق خوردم دیدم راست میگه خیلی خوشمزس کوک آنقدر دوستش داشت که دوتا بشقابشو خورد
کوک: وای خیلی خوب بود
ات :(میخنده )
(ویو ات )
داشتیم با کوک حرف میزدیم که یهو در وا شد لیا اومد تو
لیا :شما دوتا داشتین چه غلطی میکردین
ات :به تو چه فضول( به فارسی )
که یهو تهیونگ میاد تو
(الان ات و لیا دارن به فارسی دعوا میکنن )
ات: به من میگی خودت داشتی چه غلطی میکردی
لیا :به تو چه
ات: گگگگگ
لیا؛ توله بز
ات: اوشگول کونیی
لیا :کفاصت
ات: عنتر
لیا :بیشور
ات: اسکل روانی از رو من پاشو
لیا :گگگگگ
ات:( داره از خنده جرر میخوره)
لیا: وسط دعوا میخندی
ات :(به کوک و تهیونگ اشاره میکنه )
کوک و تهیونگ دارن با تعجب نگاهشون میکنن
لیا:( خنده )
کوک: ترجمه خواهشمندیم
تهیونگ: اوهوم
۳۲.۹k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.