"نفرین عشق"
"نفرین عشق"
season:²
part:⁵¹
بلاخره رسیدیم ججو
باهینی: نگه دار
لیام ماشین رو نگه داشت و باهینی پیاده شد
یونا:کجا
باهینی:الان میام
با خنده گفتم
یونا:میخوای ولمون کنی بری؟ما که اینجا هیچجارو نمیشناسیم
با تعجب جواب داد
باهینی:جالبه یه خنده ازت دیدیم
خجالت زده شدم
باهینی:خب...تا یکم بعد میام
تهیونگ: منتظریم
به تهیونگ چپ نگاه کردم و لحظه ای بهم نگاه کرد و متوجه نگاهم شد
تهیونگ:بله چیزی شده؟
با چشم غره گفتم
یونا:هیچی
تهیونگ:ولی انگار شده
یونا:گفتم که چیزی نیست
تهیونگ:معلوم میشه...
یونا:چرا طوری میگی که انگار قصدت تهدید کردنه
تهیونگ:نیست
سوهو:تموم میکنید یا نه؟
بورام:بعد از این همه مدت طولانی همو دیدین نمیشه یکم محبت کنین؟
تهیونگ:من حرفی ندارم
یونا:منم عادی حرف میزنم
بورام:معلومه
باهینی رو با چند نفر دیدیم که اومدن سمتمون
باهینی:خب بچهها ایشون دوستمن اسمش هانوله هانول بچهها ،بچه ها هانول
بعد از سلام احوال پرسی هانول گاراژی بهمون نشون داد و ماشین رو اونجا پارک کردیم
هانول:خوش اومدین
وقتی رفتیم داخل چند نفر رو دیدیم که استایل و نوع رفتارشون مثل بقیه آدمای عادی نبود متعجب و با صدای آروم از باهینی پرسیدم
یونا:هی...اینا کین
باهینی:هانول دوستمه که مافیاس اینا هم هم تیمیاشن
یونا:ما رو آوردی اینجا پیش این آدمای خلاف که به کشتن بدیمون؟
باهینی:نه...میفهمی برای چی
یونا:هوف...نمیتونم ازت سر دربیارم
باک هیون:بابایی اینجا چرا یه جوریه
تهیونگ:خب...راستش
با لحن بچگونه گفتم
یونا:چیزی نیست اومدیم پیش عموهات ببین چقدر مهربونن
باک هیون:ولی من از چهره شون میترسم خیلی ترسناکن
گرفتم بغلم و با لبخند گفتم
یونا:چیزی برای ترس وجود نداره
و برش داشتم
تهیونگ با لبخند گفت
تهیونگ:میبینم که خیلی صمیمی شدین
یونا:آره
باک هیون:دوسش دارم خیلی مهربونه
و محکم دستاشو رو گردنش حلقه و بغلش کرد
با صدای آروم زمزمه کرد
تهیونگ:منم
یونا:چیزی گفتی؟
تهیونگ:من؟نه هیچی
ادامه دارد...
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #شوگا #نامجون #جیهوپ #جیمین #جین #اسمات #وانشات
season:²
part:⁵¹
بلاخره رسیدیم ججو
باهینی: نگه دار
لیام ماشین رو نگه داشت و باهینی پیاده شد
یونا:کجا
باهینی:الان میام
با خنده گفتم
یونا:میخوای ولمون کنی بری؟ما که اینجا هیچجارو نمیشناسیم
با تعجب جواب داد
باهینی:جالبه یه خنده ازت دیدیم
خجالت زده شدم
باهینی:خب...تا یکم بعد میام
تهیونگ: منتظریم
به تهیونگ چپ نگاه کردم و لحظه ای بهم نگاه کرد و متوجه نگاهم شد
تهیونگ:بله چیزی شده؟
با چشم غره گفتم
یونا:هیچی
تهیونگ:ولی انگار شده
یونا:گفتم که چیزی نیست
تهیونگ:معلوم میشه...
یونا:چرا طوری میگی که انگار قصدت تهدید کردنه
تهیونگ:نیست
سوهو:تموم میکنید یا نه؟
بورام:بعد از این همه مدت طولانی همو دیدین نمیشه یکم محبت کنین؟
تهیونگ:من حرفی ندارم
یونا:منم عادی حرف میزنم
بورام:معلومه
باهینی رو با چند نفر دیدیم که اومدن سمتمون
باهینی:خب بچهها ایشون دوستمن اسمش هانوله هانول بچهها ،بچه ها هانول
بعد از سلام احوال پرسی هانول گاراژی بهمون نشون داد و ماشین رو اونجا پارک کردیم
هانول:خوش اومدین
وقتی رفتیم داخل چند نفر رو دیدیم که استایل و نوع رفتارشون مثل بقیه آدمای عادی نبود متعجب و با صدای آروم از باهینی پرسیدم
یونا:هی...اینا کین
باهینی:هانول دوستمه که مافیاس اینا هم هم تیمیاشن
یونا:ما رو آوردی اینجا پیش این آدمای خلاف که به کشتن بدیمون؟
باهینی:نه...میفهمی برای چی
یونا:هوف...نمیتونم ازت سر دربیارم
باک هیون:بابایی اینجا چرا یه جوریه
تهیونگ:خب...راستش
با لحن بچگونه گفتم
یونا:چیزی نیست اومدیم پیش عموهات ببین چقدر مهربونن
باک هیون:ولی من از چهره شون میترسم خیلی ترسناکن
گرفتم بغلم و با لبخند گفتم
یونا:چیزی برای ترس وجود نداره
و برش داشتم
تهیونگ با لبخند گفت
تهیونگ:میبینم که خیلی صمیمی شدین
یونا:آره
باک هیون:دوسش دارم خیلی مهربونه
و محکم دستاشو رو گردنش حلقه و بغلش کرد
با صدای آروم زمزمه کرد
تهیونگ:منم
یونا:چیزی گفتی؟
تهیونگ:من؟نه هیچی
ادامه دارد...
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #شوگا #نامجون #جیهوپ #جیمین #جین #اسمات #وانشات
۳.۸k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.