دیگر سالی نخواهم کرد دیگر سالی وجود ندارد دیگر هیچچی

دیگر سؤالی نخواهم کرد، دیگر سؤالی وجود ندارد، دیگر هیچ‌چیز نمی‌دانم. منبع این صدا منم، وجودم را آکنده می‌کند، در برابر دیوارهای دورتادورم هیاهو به‌راه می‌اندازد، صدای من نیست، نمی‌توانم ساکتش کنم، نمی‌توانم مانعش بشوم، مانع از این‌که پاره‌پاره‌ام کند، عذابم بدهد، به من هجوم بیاورد.

متعلق به من نیست، من صدایی ندارم، صدا ندارم و باید حرف بزنم، این تنها چیزی است که می‌دانم. باید در مسیری دایره‌مانند بچرخم، باید در این‌باب حرف بزنم، با همین صدایی که متعلق به من نیست، اما فقط ممکن است صدای من باشد، چون جز من کسی این‌جا نیست، یا اگر هست، اگر کسی هست که این صدای اوست، تا این لحظه به من نزدیک نشده است
دیدگاه ها (۱)

تنهـاییِ یکـ نَفَر نشـستکنـار تنهـاییِ یکـ نفـرِ دیگـر بعد ت...

"دوستت دارم" رادر دستانم می‌چرخانماز این دست به آن دست.پس چر...

تو این دنیا به اندازه کافی بدی هست، دیگه احتیاج نیست آدم عمد...

#داستان_کوتاهمردی که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگ...

black flower(p,266)

درخواستی

کان لی فیما مضی أخ فی الله

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط