ویو ات
ویو ات
سولر ماشین شدیمو ب سمت بیمارستان رفتیم
نوبت گرفتیمو بعد از گذشت چند نفر ب ما رسید اومد وارد اتاق بشم که یکی ب کوک زنگ زد
کو: وایی خدا چی میگی
_: ...
کوک:.جهنم
:...
کو: خب
گوشیو قط کرد
اومد سمتم
ات: چییزی شده
کوک: ات من تهیونگ گفتم بیاد پیشت من یکار فوری برامیش اونده باید برم
لت: اخه..
کوک: بخدا خودمم میخوام بمونم ولی خیلی واجبه
ات: بشه
بد رفتن کوک
تهیونگ پیداش شد
و اینکه جنسیت بچه معلوم شد دختره
تهیونگ: تبریک میگم ات
ات: وایی نمیتونم صبر کنم برسم ب کوک بگم
تهیونگ: اروم الان پس میوفتی( خنده
ات: پاشو پاشو بریم خونه بدو
ته: باشه
ویو کوک
نایون بم زنگ زد و گف که ی حرف خیلی مهم داره و اگه انجام ندم ب مامانبزرگ میگه رسیدم ب ی کافه تزدیک بیمارستانو منتظرش موندم گه سرو کلش پیدا شد
کوکد : بگو کارتوو زود باش
نایون: بیا ازدواج کنیم
کوک: این همه راه اوندی اینو بگی بیخیال بابا من هیچ هستی بت ندارم هیچ که اصلا وجودت برام مهم نیس
سولر ماشین شدیمو ب سمت بیمارستان رفتیم
نوبت گرفتیمو بعد از گذشت چند نفر ب ما رسید اومد وارد اتاق بشم که یکی ب کوک زنگ زد
کو: وایی خدا چی میگی
_: ...
کوک:.جهنم
:...
کو: خب
گوشیو قط کرد
اومد سمتم
ات: چییزی شده
کوک: ات من تهیونگ گفتم بیاد پیشت من یکار فوری برامیش اونده باید برم
لت: اخه..
کوک: بخدا خودمم میخوام بمونم ولی خیلی واجبه
ات: بشه
بد رفتن کوک
تهیونگ پیداش شد
و اینکه جنسیت بچه معلوم شد دختره
تهیونگ: تبریک میگم ات
ات: وایی نمیتونم صبر کنم برسم ب کوک بگم
تهیونگ: اروم الان پس میوفتی( خنده
ات: پاشو پاشو بریم خونه بدو
ته: باشه
ویو کوک
نایون بم زنگ زد و گف که ی حرف خیلی مهم داره و اگه انجام ندم ب مامانبزرگ میگه رسیدم ب ی کافه تزدیک بیمارستانو منتظرش موندم گه سرو کلش پیدا شد
کوکد : بگو کارتوو زود باش
نایون: بیا ازدواج کنیم
کوک: این همه راه اوندی اینو بگی بیخیال بابا من هیچ هستی بت ندارم هیچ که اصلا وجودت برام مهم نیس
۱۴.۲k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.