The Rift Between Us

" The Rift Between Us "
part"⁵
,, زوئی ,,

نسیم خنکی می‌وزید سوار اسب سفید بودم و اون دو پسر دو طرفم سوار اسب بودند در حالی که از استرس میمردم گفتم ,, برای آخرین بار بهتون فرصت میدم بزارید برم ,, هیچی نگفتن ، افسار اسب رو محکم گرفتم و با پا زدم به شکم اسب تا با سرعت از آنجا فرار کنم ولی اسب هیچ حرکتی نزد متعجب بهش نگاه میکردم پسر مو قهوه‌ای نیشخندی زد ,, پرنسس این اسب تا ما بهش نگین هیچ کاری نمیکنه ,, نفسمو حرصی بیرون دادم ,, ازم چی می‌خواین پول ، طلا چی؟ ,, بلاخره روی جواب داد ,, اینقدر حرف نزن ساکت باش ,, بدون توجه بهشون ادامه دادم ,, تا الان حتما میشل متوجه شده من نیستم وقتی برسن زنده نمیزارنتون ,, چند دقیقه ساکت شدم و بعد دوباره ,, اگه پول می‌خواین بگین منو کجا می‌برین ببینید... ,, یهو اسب جلوی کوهی با ارتفاع زیاد وایساد پسره مو نقره ای چیزی زمزمه کرد ,, به فرمان من کنار برید و راه رو باز کنید ,, یهو موها کنار رفتن و راهی باز کردند هنوز تو شک بودم ,, صبر کن ش‍ شما ارمانگ هستید ,, پسر مو قهوه‌ای با تمسخر گفت ,, بلاخره فهمیدی ,, بعد از اینکه از وسط کوه رد شدیم با یه عالمه آدم روبه رو شدیم ، یعنی الان من تو سرزمین ارمانگ هام و اینا همه ارمانگ هستند با دینمون همه کنار رفتند و احترام گذاشتن هنوز هم تو شک بودم ، بعد از اینکه از مردم عبور کردیم به قصری بزرگ و باشکوه رسیدیم ، وارد قصر شدیم یک زن پیر با موهای سفید با ابهت خاصی وایساده بود پشت اون هم کسایی وایساده بودن اون دو پسر از اسب پیاده شدن و به پیرزن احترامی گذاشتند ، پیرزن با چشمان سیاهش گفت ,, آفرین خوب از پیش بر اومدین ,, روی به سمتم اومد و گفت ,, بیا پایین ,, منی که تازه به خودم اومدم با بغض گفتم ,, نه نه نمیام شم‍ شما پدرمو کشتید حالا هم می‌خواین منو بکشید ,, روی با همون لحن جدیدش ادامه داد ,, گفتم بیا پایین ,, با ارزشی که بدنم گرفته بود گفتم ,, نه نه نمیام ,, روی به چندتا دختر که بهشون میخورد ندیمه باشند علامت داد و اونا اومدن و بزور از اسب پایین آوردند ، روی رو به ندیمه ها گفت ,, مراقب باشید فرار نکنه ,,

لایک و کامنت یادتون نره بوس به همتون😘
دیدگاه ها (۰)

سریال بر من بتابپیشنهادی💠 عشق بین رئیس و کارمند👀در حال بخش۴۵...

سریال سرعت و عشق ☘️به شدت پیشنهادی👀درصد اکللی شدن سر این سری...

" The Rift Between Us "part"² ,, زوئی ,,حیاط قصر با برف پوشی...

برادرای هایتانی پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط