دلم برای ریل های قطار می سوزد. فشار آن همه قطار پر از ازد
دلم برای ریل های قطار می سوزد. فشار آن همه قطار پر از ازدحام یک طرف و تنهایی و غربت سفر یک طرف دیگر. ریل های بیابان گرد و سر به راه، سرمای استخوان سوز شب ها و گرمای آتشین روزها، همه و همه به جان بی جانشان می نشیند. دلم برای تنهایی شان می گیرد. جز یکدیگر، همدمی ندارند. قطار، بی خیال می گذرد و صدای همهمه ریل ها خواب صحرا را آشفته می کند. گوش کن.
انگار سفر که به درازا می کشد، ریل ها هم زبان می گشایند. از صبر می گویند و از سفر. از داستانی بی سر انجام و از عشقی بی ثمر. ریل های عاشق، ریل های صبور. چه عشق طاقت فرسایی. نگاه کن. تا قیامت، چشم در چشم هم می مانند و به هم نمی رسند. جسارت می خواهد تقدیر موازی را قطع کردن. از آن تلخ تر اما وصلی که نابودی همراهان باشد. قصه با وصل، شیرین می شود اما گاهی فاجعه ای به بار می آید...
#رادیوهفت
انگار سفر که به درازا می کشد، ریل ها هم زبان می گشایند. از صبر می گویند و از سفر. از داستانی بی سر انجام و از عشقی بی ثمر. ریل های عاشق، ریل های صبور. چه عشق طاقت فرسایی. نگاه کن. تا قیامت، چشم در چشم هم می مانند و به هم نمی رسند. جسارت می خواهد تقدیر موازی را قطع کردن. از آن تلخ تر اما وصلی که نابودی همراهان باشد. قصه با وصل، شیرین می شود اما گاهی فاجعه ای به بار می آید...
#رادیوهفت
۴.۹k
۱۶ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.