جایی نوشته بودغمگین ترین جایش آنجایی است که کم کم احساس
جایی نوشته بود:"غمگین ترین جایش آنجایی است که کم کم احساس میکنی چهرهاش دارد از یادت میرود..."
اولش با خودم گفتم اگر چهره اش یادم برود،وای میمیرم!
اما کمی که فکر کردم دیدم نه،خیلی هم بد نیست،
چهرهاش که یادم برود؛
چشمان براق و نگاه خیره کننده اش هم از ذهن میرود،دیگر به محض بیکار شدن نگاه نافذش تا اعماق مغزو قلبم را مثل دریل،سوراخ نمیکند.
چهرهاش که یادم برود؛
دیگر هر موی مجعد و مژهی فر خورده ای که ببینم،
دلم ضعف نمیرود که ای داد،او هم این شکلی بود.
چهره اش که یادم برود؛
با خندهی هر کسی؛
خندههای نمکی و دندانهای ردیفش یادم نمیآید...
بیشتر که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که نه تنها چه خوب میشود اگر چهره اش یادم برود...
بلکه کاش میشد؛
صدایش،علایقش،وجودش هم از یادم برود...
کاش یادم برود...!
_____ππβ________
اولش با خودم گفتم اگر چهره اش یادم برود،وای میمیرم!
اما کمی که فکر کردم دیدم نه،خیلی هم بد نیست،
چهرهاش که یادم برود؛
چشمان براق و نگاه خیره کننده اش هم از ذهن میرود،دیگر به محض بیکار شدن نگاه نافذش تا اعماق مغزو قلبم را مثل دریل،سوراخ نمیکند.
چهرهاش که یادم برود؛
دیگر هر موی مجعد و مژهی فر خورده ای که ببینم،
دلم ضعف نمیرود که ای داد،او هم این شکلی بود.
چهره اش که یادم برود؛
با خندهی هر کسی؛
خندههای نمکی و دندانهای ردیفش یادم نمیآید...
بیشتر که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که نه تنها چه خوب میشود اگر چهره اش یادم برود...
بلکه کاش میشد؛
صدایش،علایقش،وجودش هم از یادم برود...
کاش یادم برود...!
_____ππβ________
- ۴۰۰
- ۰۴ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط