طنزانه شهدا
#طنزانه#شهدا
بار اولی که هادی را دیدم،قبل از حرکت برای اردوی جهادی بود. وارد مسجد شدم و دیدم جوانی سرش را روی پای یکی از بچهها گذاشته و خوابیده. رفتم جلو و تذکر دادم که اینجا مسجد است، بلند شو. دیدم این جوان بلند شد و شروع کرد با من صحبت کردن. بنده خدا لال بود و با اَده اَده کردن با من حرف زد. خیلی دلم برایش سوخت. معذرت خواهی کردم و رفتم سراغ دیگر رفقا. بقیه بچههای مسجد از دیدن این صحنه خندیدند!
ساعتی بعد سوار اتوبوس شدیم و آماده حرکت، یک نفر از انتهای ماشین با صدای بلند گفت: نابودی همه علمای اس... بعد از لحظهای سکوت ادامه داد: نابودی همه علمای اسراییل صلوات، همه صلوات فرستادیم. وقتی برگشتم باتعجب دیدم همان جوان لال در مسجد بود! به دوستم گفتم: مگه این جوان لال نبود!؟
دوستم خندید و گفت: فکر کردی برای چی توی مسجد میخندیدیم. این #هادی_ذوالفقاری از بچههای جدید مسجد ماست که پسر خیلی خوبیه، خیلی فعال و در عین حال دلسوز و #شوخ_طبع و دوست داشتنی است. شما رو سرکار گذاشته بود.
(برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش)
بار اولی که هادی را دیدم،قبل از حرکت برای اردوی جهادی بود. وارد مسجد شدم و دیدم جوانی سرش را روی پای یکی از بچهها گذاشته و خوابیده. رفتم جلو و تذکر دادم که اینجا مسجد است، بلند شو. دیدم این جوان بلند شد و شروع کرد با من صحبت کردن. بنده خدا لال بود و با اَده اَده کردن با من حرف زد. خیلی دلم برایش سوخت. معذرت خواهی کردم و رفتم سراغ دیگر رفقا. بقیه بچههای مسجد از دیدن این صحنه خندیدند!
ساعتی بعد سوار اتوبوس شدیم و آماده حرکت، یک نفر از انتهای ماشین با صدای بلند گفت: نابودی همه علمای اس... بعد از لحظهای سکوت ادامه داد: نابودی همه علمای اسراییل صلوات، همه صلوات فرستادیم. وقتی برگشتم باتعجب دیدم همان جوان لال در مسجد بود! به دوستم گفتم: مگه این جوان لال نبود!؟
دوستم خندید و گفت: فکر کردی برای چی توی مسجد میخندیدیم. این #هادی_ذوالفقاری از بچههای جدید مسجد ماست که پسر خیلی خوبیه، خیلی فعال و در عین حال دلسوز و #شوخ_طبع و دوست داشتنی است. شما رو سرکار گذاشته بود.
(برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش)
۱.۰k
۱۱ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.