ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ

ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ


در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ


#جمال_الدین_عرفی_شیرازی
دیدگاه ها (۱)

غم دل با تو نگویم که نداری غم دلبا کسی حال توان گفتکه حالی د...

منتو را ،،در خوابهایم زندگی می کنم و در بیداری زار می زنم ،،...

‌اندکــی با تو گفتم غـــم دل ،ترسیــدمکه دل آزرده شوی ور نه ...

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط