رومان مدیریت عشق پارت

رومان مدیریت عشق پارت 11
گذشت و با ستاره از اون شرکت بی صاحاب مونده زدیم بیرون هرکدوم به نحوی عصبی بودیم و شدت عصبی بودن جفتمون انقد زیاد بود که حتی نمیتونستیم از هم بپرسیم چرا عصبانی ای. یه تاکسی گرفتیمو راهی خونه شدیم . رسیدیم خونه و وسایلامونو یه گوشه انداختیم بدون حتی یه ذره دلسوزی برای پولشون پامونو گذاشتیم روشونو رد شدیم . سکوت کل خونه رو فرا گرفته بود و ستاره رفته بود تو اتاق که صدای دادش از اتاق اومدو منو یه دور سکته داد:
ستاره _ پسره بلالی فک کرده کیه؟؟
واقا نمیدونستم پسره چی بهش گفته بود که اینجوری کم مونده بود منو بخوره . برای همین ازش پرسیدم:
از زبان ستاره =
همینجوری داشتم غر غر میکردم که یه دفعه ارکیده با صدای بلند گفت =
ارکیده _ مگه چی بهت گفت که انقد داری براش دعای خیر میکنی من باید برای اون بوزینه درختی دعای خیر بکنم که همش رو اعصابمه
ستاره _ چی گفت؟؟ برگشته میگه بیا بشین ببینم عقده ای دیگه بدتر از این؟؟
ارکیده _ اوووووو همچین داره غرغر میکنه گفتم چی گفته!! دختر تو چرا انقد حساسی ببین این بوزینه انقد داره رو اعصاب من راه میره ولی من دم نمیزنم اگه جای من بودی چیکار میکردی؟؟