از حالِ دلم با تو سرودم نشِنیدی
از حالِ دلم با تو سرودم نشِنیدی
دیوانه و مستانه سرودم نشِنیدی
دستم قلمت شد همه شعرم به تمنا
شیدایِ تو هر تارم و پودم نشنیدی
هرجا گذرت بود و به هر جا نظرت بود
رسوایِ تو شد بود و نبودم نشنیدی
جاری به زبانم شد و نامت همه تکرار
پیدا همه در گفت و شنودم نشنیدی
چشمانِ تو شد چشمه یِ جوشانِ غزل خیز
سیمایِ تو را زمزمه بودم نشنیدی
بر قله ی عشقت به تکاپویِ وصالیم
هر لحظه به پرواز و فرودم نشنیدی
پژواکِ قدمهایِ تو را تا که شنیدم
درهایِ دلم را بگشودم نشنیدی
هر محفل و معبر که مجالی به قلم بود
(پژمرده ی تو بودم نشنیدی نشنیدی
دیوانه و مستانه سرودم نشِنیدی
دستم قلمت شد همه شعرم به تمنا
شیدایِ تو هر تارم و پودم نشنیدی
هرجا گذرت بود و به هر جا نظرت بود
رسوایِ تو شد بود و نبودم نشنیدی
جاری به زبانم شد و نامت همه تکرار
پیدا همه در گفت و شنودم نشنیدی
چشمانِ تو شد چشمه یِ جوشانِ غزل خیز
سیمایِ تو را زمزمه بودم نشنیدی
بر قله ی عشقت به تکاپویِ وصالیم
هر لحظه به پرواز و فرودم نشنیدی
پژواکِ قدمهایِ تو را تا که شنیدم
درهایِ دلم را بگشودم نشنیدی
هر محفل و معبر که مجالی به قلم بود
(پژمرده ی تو بودم نشنیدی نشنیدی
۷.۴k
۲۸ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.