زندگی من
زندگی من
پارت۲۶اخر
دیانا:مرخص شدم و رفتیم خونه شایان
شایان:عشقم بیا لباساتو عوض کن
دیانا:مرسی فقط اینکه من میخوام برم حموم اشکالی نداره
شایان:نه
دیانا:رفتم حموم اومدم بیرون(عادت داشتم تا روتین بدنمو روتین پوستیمو انجام بدم با حوله باشم)
شایان:دیانا لخت بود داشت لوسیوک به بدنش میزد که درو باز کردم
دیانا:شایان برو بیرون لختم.ولی شایان گوش نکرد اومد منو خابوند رو تخت لبامو مکید از دهنش بوی عن میومد پرتش کروم اونور
شایان:عههه
دیانا:نکن
شایان:خودت خواستی به ارسلانو رینا اسیب برسونم
دیانا:شایان وایسا شوخی کردم بیا
شایان:افرین
دیانا:شایان حولمو دراورد شروع به کمیدن سفت سی.نم کرد
شایان:جونننننن عجب پ.س.تو.نی بخورمشون
شکمشو بو کردم گردنشو تاحد مرگ مک زدم ولی دوباره رفام سراغ سینه هاش
دیانا:کنترلم دست خودم نبود دیگه.اه اه هاییا اخ هوممم
شایان:سینشو گاز گرفتم و دوباره مکیدم بعد از۳۰مین مکیدن سینش رفتم سراغ پایین
دیانا:سینه هام خیلی درد میکردن ولی دیگه
شایان:اخ جونن بخورمشون بزار ببینم مالیدمش دیانا هم اه اهش بلند شده بود
دیانا:داشت میمالید و وااقعا حال میداد انگشتشو کرد داخل دید جا داره کا دستشو کرد تو و تا وسطای دستش توم بود
شایان:ماشاالله پس مناسبه ۳۵ سانت هست
دیانا:اومم یهو کرد توم ولی واقعا بزرگ بود انقدری بزرگ بود که حس میکردم چقدر داره میاد توم داشت همینطوری که میکرد داخل سی.نمم میخورد
شابان:واقعا داشت بهم حال میداد دراوردم ریختم روش و ک.صشو مکیدم و هی چک میکردم سوراخشو انقدری مکیده بود که ابش سفت شده بود و اویزون بود دیاناهم اه اهش تموم نمیشد خلاصه زیرمو کزدن تو دهنش و بزور خورد و موزمو اای م.مه هاش فشار میداد
۲ساعت درگیر بودیم خلاصه تموم شد
ارسلان:ماجرارو فهمیدم رفتم با بچه ها در خونشون
شایان:لخت مادرزاد اومدم درو باز کردم دیدم ارسلانه
ارسلان:حروم زاده با دیانا چیکار کردی گرفتمش و پلیس هم بردتش و من دیانارو بردم خونه
بچه ع
ها یه رمان
جدید امروز اومد تو ذهنم گفتم زودتر اینو تمومش کنم حالت خلاصه توضیح دادم همین تا رمان جدیدم بای فعلا
پارت۲۶اخر
دیانا:مرخص شدم و رفتیم خونه شایان
شایان:عشقم بیا لباساتو عوض کن
دیانا:مرسی فقط اینکه من میخوام برم حموم اشکالی نداره
شایان:نه
دیانا:رفتم حموم اومدم بیرون(عادت داشتم تا روتین بدنمو روتین پوستیمو انجام بدم با حوله باشم)
شایان:دیانا لخت بود داشت لوسیوک به بدنش میزد که درو باز کردم
دیانا:شایان برو بیرون لختم.ولی شایان گوش نکرد اومد منو خابوند رو تخت لبامو مکید از دهنش بوی عن میومد پرتش کروم اونور
شایان:عههه
دیانا:نکن
شایان:خودت خواستی به ارسلانو رینا اسیب برسونم
دیانا:شایان وایسا شوخی کردم بیا
شایان:افرین
دیانا:شایان حولمو دراورد شروع به کمیدن سفت سی.نم کرد
شایان:جونننننن عجب پ.س.تو.نی بخورمشون
شکمشو بو کردم گردنشو تاحد مرگ مک زدم ولی دوباره رفام سراغ سینه هاش
دیانا:کنترلم دست خودم نبود دیگه.اه اه هاییا اخ هوممم
شایان:سینشو گاز گرفتم و دوباره مکیدم بعد از۳۰مین مکیدن سینش رفتم سراغ پایین
دیانا:سینه هام خیلی درد میکردن ولی دیگه
شایان:اخ جونن بخورمشون بزار ببینم مالیدمش دیانا هم اه اهش بلند شده بود
دیانا:داشت میمالید و وااقعا حال میداد انگشتشو کرد داخل دید جا داره کا دستشو کرد تو و تا وسطای دستش توم بود
شایان:ماشاالله پس مناسبه ۳۵ سانت هست
دیانا:اومم یهو کرد توم ولی واقعا بزرگ بود انقدری بزرگ بود که حس میکردم چقدر داره میاد توم داشت همینطوری که میکرد داخل سی.نمم میخورد
شابان:واقعا داشت بهم حال میداد دراوردم ریختم روش و ک.صشو مکیدم و هی چک میکردم سوراخشو انقدری مکیده بود که ابش سفت شده بود و اویزون بود دیاناهم اه اهش تموم نمیشد خلاصه زیرمو کزدن تو دهنش و بزور خورد و موزمو اای م.مه هاش فشار میداد
۲ساعت درگیر بودیم خلاصه تموم شد
ارسلان:ماجرارو فهمیدم رفتم با بچه ها در خونشون
شایان:لخت مادرزاد اومدم درو باز کردم دیدم ارسلانه
ارسلان:حروم زاده با دیانا چیکار کردی گرفتمش و پلیس هم بردتش و من دیانارو بردم خونه
بچه ع
ها یه رمان
جدید امروز اومد تو ذهنم گفتم زودتر اینو تمومش کنم حالت خلاصه توضیح دادم همین تا رمان جدیدم بای فعلا
۴.۵k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.