پارتششم

#پارت_ششم
از زبون #سیلدا


از خواب بیدار شدم هیچی از دیشب یادم نمیومد فقط یادم میومد پسرا اومدن و یکم باهم خوش و بش کردیم😶
وووااا یعنی چی بلند شدم رفتم دستشویی مسواک زدم یه لباس پوشیدم امروز قرار بود بریم کمپانی کارامونو بکنیم🐰
یه دامن مشکی با لباس پوشیدم ولی هنوز دیشب برام مبهم بود یه ارایش ملایم کردم و رژ لب صورتی کم رنگ زدم رفتم بیرون رفتم اتاق رویا اول اون‌و بیدار کردم بعد رفتم اتاق مبینا اون و بیدار کردم🐶
بعد رفتم یه قابلمه ملاقه برداشتم اومدم وسط خونه بعد ملاقه رو زدم به قابلمه که پسرا با غر غر اومدن پایین😂
مبینا:اماده‌اید؟؟
چانی:کوری یا خودتو زدی به اون راه؟؟
مبینا:بیا بخورم
چانی:خوردنی نیستی
مبینا:بدرک
چانی:تو کلیه‌ت
مبینا:تو لوزالمعدت
+بسه دیگه
مبینا:نمیخوام
+اون و خوردی تموم شد بیا منم بخور
مبینا:خوردنی نیستی
+نباشم چه خوب سالها عمر‌میکنم
رویا:به جای دعوا کردن پاشید بریم کمپانی😐
+بریم
مبینا:من امادم
همه پسرا اماده شدن هرکی سوار ماشین مخصوص خودش شد و رفتن سمت کمپانی
رسیدن کمپانی رفتن بالا اول باید تمیرن رقص میکردن⚡️
تمیرن پسرا تموم شد موقع استراحت رسید
لوهان:بیاید به جای دعوا باهم اشنا بشیم دوست بشیم
چانی:از دخترا متنفزم پس دوست نمیشم با کسی
سوهو:پس از دخترا متنفری
چانی:عوق میزنم اصن
سهون:بازی کردن باهاشون لذت بخشه😈🥀
+😐😐😐
رویا😐😐😐
مبینا😐😐😐
رویا:بازم بگید
مبینا:تعارف نکنید
+نه ترخدا منتظرم
سهون:باشه بابا اااههه...


ادامه دارد...🍻
دیدگاه ها (۱)

#پارت_هفتماز زبون #مبینایه حسی داشتم نسبت به اعضاانگار اونا ...

#پارت_هشتماز زبون #رویاجدیدا اتفاقات عجیبی داره میوفته ولی و...

#پارت_پنجماز زبون #سیلداشب شد به همه شب بخیر گفتم راه افتادم...

#پارت_چهارماز زبون #مبیناروی کاناپه خوابمون برده بود بعد تمی...

چندپارتی از جونگکوک part1

رمان بغلی من پارت ۶۶دیانا: از خواب بیدار شدم بدنم کوفته بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط