من چشمانم. رابه قاب خالی انتظارمی آویزمـو راه می افتمـڪورمال ، ڪورمالدر پی عطر توبرای آغوشی خیالیبه دست هاے خالی امـبنگربراے چون توییآفریده شده اند ...((محمد شیرین زاده))