من بلدم پاییز باشد و تنهایی تمام خیابان را صفحه صفحه ورق

من بلدم پاییز باشد و تنهایی تمام خیابان را صفحه صفحه ورق بزنم و از هوای ناب پاییز ، جرعه جرعه بنوشم و زیر باران های مدام ، بخندم و دیوانه باشم ...
بلدم گودال های کوچک انباشته از قطرات باران را تنهایی فتح کنم ، آب بریزد توی کفش هام و باز هم سرخوش و بیخیال ، برگ های زرد و نارنجی را تا مرز خش خش ، له کنم و حالم خوب باشد ،
بلدم بخندم ، وقتی دنیا تمام زورش را می زند که غمگینم کند ،
بلدم در تنها ترین حالت ممکن باشم ، اما به روی خودم نیاورم که در این هوا ، جای کسی کنارم خالیست یا که بودن و حرف زدن با کسی ، چقدر می چسبد !
بلدم پاییز باشد ، هوا ابری شود ، باران ببارد ، دلم بگیرد ؛ اما خودم تنهایی حالِ خودم را خوب کنم ، خودم تنهایی خودم را بردارم و تمامِ کوچه های پاییز را بگردم ، خودم تنهایی عطر خاک باران خورده را با چشمان بسته استشمام کنم و عاشقانه خودم را بغل بگیرم ، کتاب بخوانم ، موسیقی خوب گوش کنم و تقویم زندگی ام را پر از حالِ خوب کنم ،
و فکر می کنم باید این ها را همه ی ما بلد باشیم ، همه ی ما ...
تا کی می شود به امید بهبود با حضور و نگاه آدم ها ، در سکون و انتظار ماند ؟
از یک جایی باید دست روی زانو گذاشت ، بلند شد ، آستین بالا زد ، زیبایی ها را از پشت ابر تیره ی زشتی ها بیرون کشید و زندگی کرد ،
وگرنه زمان تمام می شود ، چای ها سرد ، خورشیدها تاریک و آدم ها پیر ...
وگرنه قبل از اینکه زندگی کنیم ؛ خواهیم مرد ... نرگس_صرافیان_طوفان
دیدگاه ها (۷)

عزیز میگفت:برای در کنارِ هم موندن باید خیلی چیزارو بخشید،خیل...

فقط یادش بخیررررر

خوش آمدی! بنشین! که چایِ تازه دم دارم...آه ای خیالِ دلنشین! ...

بند رختی که اینور حیاط رو به اونور حیاط وصل می‌کرداون روزا ا...

🩷💚 من عادت دارم که حال خودم را ، خودم خوب کنم که عصر های دلگ...

.قامت ساقه ی نحیف رویاهایمزخمیِ خزانِ تهی از عشقی ست که رفت ...

فصل عشق همبا "مهـر" شروع می شودهمچون بارانِ " آبـان" آبادت م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط