اینم ی تک پارتی از تهی
تهیونگ با استرس پشت در اتاق عمل وایساده بود ک پرستاربا لباس خونی اومد و گفت :
@ آقای کیم همسرتون خیلی بی تابی میکنن فکر نکنم تا آخر زایملن بتونن دووم بیارن لطفا بیاین داخل و آرومشون کنید ایشون میخوان شمارو ببینن
× ب....بل چشم
اومدم داخل و وقتی ا/ت رو تو اون وضع دیدم دلم براش سوخت دستشو گزفتم و آروم نوازشش کردم :
× آروم بش عشقم وقتی بیبینون ب دنیا بیاد میتونی با خیال راحت بخوابی
- ت.....تهیونگا م......من نمیتونم عااااححح
× باید بتونی بیب لطفا بخاطر من
ا/ت دست منو گرفته بود و فشار میداد نمیتونستم ا/ت رو تو اون وضع ببینم اون داشت درد میکشید سرمو ب دست ا/ت تکیه دادم ک با صدای جیغ ا/ت و گریه ی نوزاد سریع سرمو آوردم بالا با صورت عرق کرده ا/ت مواجه شدم ک بیهوش شده بود اروم بلند شدم و پیشونیشو بوسیدم :
× مرسی ک تحمل کردی بیب
پرستلر بچه رو داد بقل من اون واقعا شبیه من بود همه چیش ب من رفته بود از خوشحالی اشکم در اومده بود برای چند ثانیه زل زرد بوم بهش ک پرستار برای انجام کارای مربوطه اونو آروم ازم گرفت و برد پرستار دیگ ای ا/ت رو برد داخل لتاقش و منم رفتم پیشش و آروم موهاشو نوازش کردم :
× بیب خوایالوی من نمیخواد چشاشو باز کنه
- ن نمیخواد
× ولی من میتونم بیدارش کنم
دستمو بردم سمت گردنشو کلی قلقلکش دادم چون تازه زایمان کرده بود زیاده روی نکردم و حواسم بهش بود تا آسیب نبینه وقتی صورت خندون ا/ت رو میدیدم خودمم خندم گرف گونشو بوسیدم و گفتم :
× ببخشید بیب میدونم خیلی درد کشیدی ولی ارزششو داشت و حالادی ببر کوچولوی دیگ ب خانوادنون اضافه شده
- اوهوم اشکال نداره ولی دیگ تکرار نشه
× چی میگی بیب هنو ۴ تا مونده
- یاااا خیلی بدی تهیونگاااا
× میدونم ( با خنده )
پرستار اومد داخل و ا/ت با دیدن بچه چشاش برق زد از شدت کیوتش لپشو کشیدم و پرستار بچرو گذاشت تو بلقش :
- واهاااییییی چنگده خوشگلههههه
× بل دیگ وقتی ب من رفته معلومه خوشگل میشه
- ایششش آقای خودشیفته
خنده ای کردم و ا/ت و بچمونو بقل کردم بوسه ای روی سر ا/ت گذاشتم :
- دوست دارم ا/ت
× ولی من دوست ندارم
من عاشقتم تهیوگااااااا
ا/ت سرشو فرو برد داخل سینمو میخندید...
ما بعد مدت ها ب خوبی و خوشی کنار هم زندگی کردیم و ی زندگی شاد برای خودمون ساختیم
@ آقای کیم همسرتون خیلی بی تابی میکنن فکر نکنم تا آخر زایملن بتونن دووم بیارن لطفا بیاین داخل و آرومشون کنید ایشون میخوان شمارو ببینن
× ب....بل چشم
اومدم داخل و وقتی ا/ت رو تو اون وضع دیدم دلم براش سوخت دستشو گزفتم و آروم نوازشش کردم :
× آروم بش عشقم وقتی بیبینون ب دنیا بیاد میتونی با خیال راحت بخوابی
- ت.....تهیونگا م......من نمیتونم عااااححح
× باید بتونی بیب لطفا بخاطر من
ا/ت دست منو گرفته بود و فشار میداد نمیتونستم ا/ت رو تو اون وضع ببینم اون داشت درد میکشید سرمو ب دست ا/ت تکیه دادم ک با صدای جیغ ا/ت و گریه ی نوزاد سریع سرمو آوردم بالا با صورت عرق کرده ا/ت مواجه شدم ک بیهوش شده بود اروم بلند شدم و پیشونیشو بوسیدم :
× مرسی ک تحمل کردی بیب
پرستلر بچه رو داد بقل من اون واقعا شبیه من بود همه چیش ب من رفته بود از خوشحالی اشکم در اومده بود برای چند ثانیه زل زرد بوم بهش ک پرستار برای انجام کارای مربوطه اونو آروم ازم گرفت و برد پرستار دیگ ای ا/ت رو برد داخل لتاقش و منم رفتم پیشش و آروم موهاشو نوازش کردم :
× بیب خوایالوی من نمیخواد چشاشو باز کنه
- ن نمیخواد
× ولی من میتونم بیدارش کنم
دستمو بردم سمت گردنشو کلی قلقلکش دادم چون تازه زایمان کرده بود زیاده روی نکردم و حواسم بهش بود تا آسیب نبینه وقتی صورت خندون ا/ت رو میدیدم خودمم خندم گرف گونشو بوسیدم و گفتم :
× ببخشید بیب میدونم خیلی درد کشیدی ولی ارزششو داشت و حالادی ببر کوچولوی دیگ ب خانوادنون اضافه شده
- اوهوم اشکال نداره ولی دیگ تکرار نشه
× چی میگی بیب هنو ۴ تا مونده
- یاااا خیلی بدی تهیونگاااا
× میدونم ( با خنده )
پرستار اومد داخل و ا/ت با دیدن بچه چشاش برق زد از شدت کیوتش لپشو کشیدم و پرستار بچرو گذاشت تو بلقش :
- واهاااییییی چنگده خوشگلههههه
× بل دیگ وقتی ب من رفته معلومه خوشگل میشه
- ایششش آقای خودشیفته
خنده ای کردم و ا/ت و بچمونو بقل کردم بوسه ای روی سر ا/ت گذاشتم :
- دوست دارم ا/ت
× ولی من دوست ندارم
من عاشقتم تهیوگااااااا
ا/ت سرشو فرو برد داخل سینمو میخندید...
ما بعد مدت ها ب خوبی و خوشی کنار هم زندگی کردیم و ی زندگی شاد برای خودمون ساختیم
۳۶.۹k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.