A love thats started with hate

🌔A love that's started with hate 🌑⭐
بیجون رفتم سمت اتاقم البته اتاق نبود که
انقد گریه کردم که بالشم خیس شد نفهمیدم کی خوابم برد ولی ساعت ۸ این طورا بود که کوک زنگ زد
کوک: نمیخوای بیای( سرد)
یونا: چرا اومدم
ویو یونا
رفتم یه کراپ پوشیدم با کارگو یه آرایش خیلی ساده کردم در حد رژ
ویو کوک
داشتم با گوشی ور میرفتم یونا رو یه لحظه دیدم خیلی جذاب شده بود
من دارم عاشقش پیشم واییییییییییی کوک عاشق نشو عواقبش بده( با خودش میگه)
ویو یونا
این چرا انقد کراش کشههههههع
من موخوامش نه یونا تو نباید عاشق شی
کوک: خب نمیخوای سوار شی(سرد)
کوک: یونا یونا( یکم داد)
یونا: ها بله
کوک: بیا سوار شو(سرد)
تو ماشین سکوتی بینشون حکم فرما بود
که یونا سکوت رو شکوند
یونا: خب یجی و تهیونگ نمیان؟
کوک: چرا اونا هم میان(سرد)
یونا: اوهوم
و دیگه چیزی نگفتن
رسیدن اونجا جای نسبتا خوبی بود
کوک یه دفه چشمش خورد به زخمای یونا
کوک فهمیده بود پدریونا یونا رو کتک میزنه
کوک: چرا دستات زخمیه؟
یونا: چیزی نی(بغض)
کوک: مطمئنی؟
یونا: نه و بغلش ترکید
ویو کوک
ناخواسته بغلش کردم
یه جورایی مث هم بودیم چون پدرم هم کتکم میزد ولی نه در این حد
کوک: خب حالا ناراحت نباش( سرد)
یونا: باشه( بغض)


18:لایک
۹:کامنت
دیدگاه ها (۲۸)

فالو کنین خوبه پستاش

یه مدت نیستم منتظر فیک باشین من میام با کلی فیک که بره گوگل ...

⭐A love that's started with hate 🌔🌑یونا رو به یجی:خب الان چه...

تک پارتی سلام من ا/ ت هستم ۲ سالی میشه که با آر ام ازدواج ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط