ظهور ازدواج

(✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩
(♡)پارت ۲۵۷ (⁠♡)


میریم سر تکون دادم که یهو یاد یه چیزی افتادم و گنگ گفتم:واسه امشب..صورتي ياسيه مناسب تره یا قرمزه؟ برگشت نگام کرد. تند گفتم اخه نمیدونم چه جور مراسمیه.. چهره متفکري به خودش گرفت و گفت: یاسیه رو تو تنت ندیدم.. بپوشش وقتی اومدم میگم کدوم.. سر تکون دادم. و رو برگردوند و زد بیرون پاکتها رو برداشتم و بردم تو اتاقم. دونه دونه شو با علاقه در اوردم و نگاشون کردم.. خيلي خوشگل بودن..همه شون.. لباس خواب هاي بدن نما و حریر رو نوازش کردم و تنم لرزید مسلما اینا رو گرفته که براي خودش بپوشم ولي.. اخم کردم.. نمیپوشم یه درصد فك كن اينا رو براش بپوشم. اب دهنم رو قورت دادم و تند اویزونشون کردم. نمیدونم چرا اما اون بهم دست نمیزنه.. حداقل فعلا.. اما واقعا چرا؟ گوشیم زنگ خورد. رفتم سراغش.. افسون.. با لبخند جواب دادم و گفتم بگو که خبر بد نداري خندید و گفت کي خبر بد داده بهت؟ فعلا لو رفتن ازدواجمون سر خط خبرهاي داغ امروزه.. شوکه گفت: نهههههه؟ فهمیدن؟ يكي از دوستا جیمین پیش نویس سند ازدواجمون رو ديده و براي اینکه قضیه بالا نگیره مجبوریم امشب بریم مهموني و به همه اعلام عشق کنیم.
عشق کنیم. خندید و گفت: واااي خدا..چه باحال شد. منم خندیدم و گفتم اره.. وقتی برم نقش یه نامزد و معشوقه عاشق رو بازي کنم باحال ترم میشه. با ذوق گفت: خيلي هم عالي و رمانتيك.. چشمامو بالا انداختم و گفتم اوووف خيلي. افسون حالا لباس مناسب داري؟ اره با جیمین رفتیم خرید خبیثانه :گفت خرید دو نفره؟چه یه کم نگرانم. اصلا نمیدونم چجور آدمایین.. رفته گفتم تا حالا با ادماي اينجوري رفت و آمد نداشتم. مهربون گفت: میری یاد میگیری... اصلا نگران نباش... همه چي اونور مرتبه؟ دنیل؟ جوزف؟ نادیا؟ نفس عمیقی کشید و گفت انگاري اره ارامش احتمالا قبل طوفان. خوبه.. آنالی من فعلا برم. بعد زنگ میزنم امار کل مهموني رو ازت در میارم.. خندیدم و گفتم باشه عزیزم..مرسي که زنگ زدي..
آنالی : فعلا فعلا.. با لبخند قطع کردم. رفتم سراغ كيفم تا وسایل ارايشي از توش بردارم.. يه چيزايي رو قبلا تو کمد گذاشته بودم ولي بيشترش تو کیفم بود و براي امشب بد نبود یه کم آرایش کنم.. کیفم کجاست؟ گنگ اخم کردم و تو کمد دنبالش گشتم.. نیست انگار.. تو سالنم نگاه کردم نه.. واااي..واي نه بیمارستان..
دیدگاه ها (۲)

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۵۸ (⁠♡)دیگه رفتم شرکت جیمین اس...

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۵۹ (⁠♡).. حقشه دندونامو به هم ...

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۵۶ (⁠♡)الا: اره با جیمین رفتیم...

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۲۵۵ (⁠♡) اونا اون عوضیا.. بهت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط