پارت 10 فصل 3 راهیه بهشت 🪐🌙
پارت 10 فصل 3 راهیه بهشت 🪐🌙
شیطان ویو
با هر کلمه دلم بیشتر و بیشتر میگرفت
شیطان : اما اون رفته
جیهوپ : او.. ن رفت و.. لی از.. قلب.. م چی.. هنوز... اونج..اس
شیطان : اینجوری نکن
جیهوپ : نمی.. تونم
دیگه هیچی نگفتم داشت گریه میکرد بعد از چند دقیقه صداش نیومد بهش نگاه کردم خوابش برده بود آخ جیهوپ آخ
خوابوندمش رو تخت پتورو روش کشیدم بهش نگاه کردم صورتش قرمز شده بود ذهنم خیلی درگیر بود اعصابم خورد بود رفتم سمت همونجایی که ا/ت بود وقتی رسیدم قفل درو باز کردم نگاش کردم روی صندلی کنار ٱپن نشسته بود و به من نگاه میکرد
شیطان : سلام
ا/ت : سلام
رفتم جلوش وایسادم اونم وایساد
شیطان : خوبی؟
ا/ت : خوبم
شیطان : خوبه
داشتم میرفتم سمت اتاق تا لباسامو عوض کنم که از پشت دستمو گرفت برگشتم سمتش
شیطان : چیشده
ا/ت : ازت یه چیزی میخوام
یعنی چی میخواد
شیطان : چی؟
ا/ت : منو ببر پیش جیهوپ از دور از دور ببینمش
چی؟ این امکان نداره
شیطان : نمیشه
ا/ت : لطفا فقط یک بار از دور میبینمش
شیطان : گفتم نمیشه برو بگیر بخواب
ا/ت : ازت خواهش میکنم
اعصابم خورد بود بخاطر موضوع جیهوپ ا/تم همش رو اعصابم راه میرفت کنترلم دست خودم نبود یه سیلی بهش زدم
شیطان : گفتم نمیشه یعنی نمیشه
خواستم برم سمت اتاق که دوباره دستمو گرفت
ا/ت : التماست میکنم فقط یه بار یه بار
داشتم آتیش میگرفتم خون به مغزم نمیرسید چسبوندمش به اپن خودمم بهش چسبیدم
شیطان : خفه میشی یا خفت کنم؟
ا/ت :...لطفا
دیگه متوجه کارام نبودم از همین میترسیدم انداختمش زمین و نشستم روش شروع کردم به زدنش
................
وقتی به خودم اومدم با ا/تی که غرق خونه مواجه شدم من چیکار کردم پاشدم
نفس میکشید سریع رفتم سمت اتاق و رفتم تو حموم باید یه دوش بگیرم اینطوری نمیشه قاطی کرده بودم
...........
یه دوش یک ربعی گرفتم و اومدم بیرون
لباسامو پوشیدم تو آیینه به خودم نگاه کردم چشمام قرمز نبود این یعنی خوب شدم آروم شدم یه نفس عمیق کشیدم و رفتم بیرون هنوز همونجا بود تکونم نخورده بود رفتم بالا سرش رو زانوهام نشستم
شیطان : ا/ت پاشو
ا/ت : ......
جواب نداد
خواستم موهاشو از جلوی صورتش کنار بزنم تا دستم یه موهاش خورد لرزید
شیطان : ا/ت.... من...معذرت میخوام
ا/ت : ازم....
سرفه میکرد نمیتونست حرف بزنه
ا/ت : دور.. شو
شیطان : ا/ت
ا/ت : دور..شو
داشت گریه میکرد
شیطان : گریه نکن
ا/ت : بزار... برم
شیطان : پاشو یه دوش بگیر بعدم بخواب
گریه هاش شدت گرفت
ا/ت : التم.. است می.. کنم
وسط گریه سرفه هم میکرد حالش خوب نبود اینو میفهمیدم
شیطان : پاشو
جوابمو نداد چاره ای ندارم کولش کردم
ا/ت : و.. لم کن
بردمش جلوی در حموم گزاشتمش زمین سرش پایین بود
شیطان : برو تو
ا/ت : .....
شیطان : نمیخوام اذیتت کنم یا برو یه دوش بگیر بیا یا خودم میبرمت
ا/ت : چر.. ا این... کارو می.. کنی
شیطان : چون مجبورم میکنی
همش سرش پایین بود چونشو گرفتم و سرشو اوردم بالا بهش نگاه کردم من چیکار کردم زیر چشمش ، گونش کبود شده بود بغل لبش و دماغش خون اومده بود دلم خون شد
شیطان : برو یه دوش بگیر برو
یکم هولش دادم بره داخل رفتش درو بستم این فرصتی بود برای فکر کردن البته نیازی به فکر کردن نبود کاری که کردم اشتباه بود باید خودمو کنترل میکردم صدای آب اومد خوبه اگه یه دوش بگیره آروم میشه خون زخماشم پاک میشه
..................
یه 20 دقیقه ای هست که نشستم و منتظرم شیرآب بسته شد پاشدم از تو کمد یه حوله برداشتم درو باز کردم و حول رو با دست گرفتم داخل
شیطان : این حوله رو بپوش
ازم گرفتش رفتم سمت کمد و یه تیشرت مشکی و یه شلوار گرم کن تقریبا جذب مشکیم برداشتم و منتظر موندم تا بیاد بیرون بلاخره درو باز کرد و اومد بیرون تمیز شده بود حوله براش بزرگ بود مخصوصا آستیناش خودش با دستش جلوشو گرفته بود لباسارو جلوش گرفتم
شیطان : بیا اینارو بپوش
بهم نگاه کرد و لباسارو ازم گرفت با یه دستش جلوی حوله رو گرفته بود با یه دستش لباسارو خیلی بامزه شده بود دلم میخواست بگیرم فشارش بدم
شیطان : من میرم بیرون تو لباساتو عوض کن باشه؟
سرشو به معنی باشه تکون داد
شیطان ویو
با هر کلمه دلم بیشتر و بیشتر میگرفت
شیطان : اما اون رفته
جیهوپ : او.. ن رفت و.. لی از.. قلب.. م چی.. هنوز... اونج..اس
شیطان : اینجوری نکن
جیهوپ : نمی.. تونم
دیگه هیچی نگفتم داشت گریه میکرد بعد از چند دقیقه صداش نیومد بهش نگاه کردم خوابش برده بود آخ جیهوپ آخ
خوابوندمش رو تخت پتورو روش کشیدم بهش نگاه کردم صورتش قرمز شده بود ذهنم خیلی درگیر بود اعصابم خورد بود رفتم سمت همونجایی که ا/ت بود وقتی رسیدم قفل درو باز کردم نگاش کردم روی صندلی کنار ٱپن نشسته بود و به من نگاه میکرد
شیطان : سلام
ا/ت : سلام
رفتم جلوش وایسادم اونم وایساد
شیطان : خوبی؟
ا/ت : خوبم
شیطان : خوبه
داشتم میرفتم سمت اتاق تا لباسامو عوض کنم که از پشت دستمو گرفت برگشتم سمتش
شیطان : چیشده
ا/ت : ازت یه چیزی میخوام
یعنی چی میخواد
شیطان : چی؟
ا/ت : منو ببر پیش جیهوپ از دور از دور ببینمش
چی؟ این امکان نداره
شیطان : نمیشه
ا/ت : لطفا فقط یک بار از دور میبینمش
شیطان : گفتم نمیشه برو بگیر بخواب
ا/ت : ازت خواهش میکنم
اعصابم خورد بود بخاطر موضوع جیهوپ ا/تم همش رو اعصابم راه میرفت کنترلم دست خودم نبود یه سیلی بهش زدم
شیطان : گفتم نمیشه یعنی نمیشه
خواستم برم سمت اتاق که دوباره دستمو گرفت
ا/ت : التماست میکنم فقط یه بار یه بار
داشتم آتیش میگرفتم خون به مغزم نمیرسید چسبوندمش به اپن خودمم بهش چسبیدم
شیطان : خفه میشی یا خفت کنم؟
ا/ت :...لطفا
دیگه متوجه کارام نبودم از همین میترسیدم انداختمش زمین و نشستم روش شروع کردم به زدنش
................
وقتی به خودم اومدم با ا/تی که غرق خونه مواجه شدم من چیکار کردم پاشدم
نفس میکشید سریع رفتم سمت اتاق و رفتم تو حموم باید یه دوش بگیرم اینطوری نمیشه قاطی کرده بودم
...........
یه دوش یک ربعی گرفتم و اومدم بیرون
لباسامو پوشیدم تو آیینه به خودم نگاه کردم چشمام قرمز نبود این یعنی خوب شدم آروم شدم یه نفس عمیق کشیدم و رفتم بیرون هنوز همونجا بود تکونم نخورده بود رفتم بالا سرش رو زانوهام نشستم
شیطان : ا/ت پاشو
ا/ت : ......
جواب نداد
خواستم موهاشو از جلوی صورتش کنار بزنم تا دستم یه موهاش خورد لرزید
شیطان : ا/ت.... من...معذرت میخوام
ا/ت : ازم....
سرفه میکرد نمیتونست حرف بزنه
ا/ت : دور.. شو
شیطان : ا/ت
ا/ت : دور..شو
داشت گریه میکرد
شیطان : گریه نکن
ا/ت : بزار... برم
شیطان : پاشو یه دوش بگیر بعدم بخواب
گریه هاش شدت گرفت
ا/ت : التم.. است می.. کنم
وسط گریه سرفه هم میکرد حالش خوب نبود اینو میفهمیدم
شیطان : پاشو
جوابمو نداد چاره ای ندارم کولش کردم
ا/ت : و.. لم کن
بردمش جلوی در حموم گزاشتمش زمین سرش پایین بود
شیطان : برو تو
ا/ت : .....
شیطان : نمیخوام اذیتت کنم یا برو یه دوش بگیر بیا یا خودم میبرمت
ا/ت : چر.. ا این... کارو می.. کنی
شیطان : چون مجبورم میکنی
همش سرش پایین بود چونشو گرفتم و سرشو اوردم بالا بهش نگاه کردم من چیکار کردم زیر چشمش ، گونش کبود شده بود بغل لبش و دماغش خون اومده بود دلم خون شد
شیطان : برو یه دوش بگیر برو
یکم هولش دادم بره داخل رفتش درو بستم این فرصتی بود برای فکر کردن البته نیازی به فکر کردن نبود کاری که کردم اشتباه بود باید خودمو کنترل میکردم صدای آب اومد خوبه اگه یه دوش بگیره آروم میشه خون زخماشم پاک میشه
..................
یه 20 دقیقه ای هست که نشستم و منتظرم شیرآب بسته شد پاشدم از تو کمد یه حوله برداشتم درو باز کردم و حول رو با دست گرفتم داخل
شیطان : این حوله رو بپوش
ازم گرفتش رفتم سمت کمد و یه تیشرت مشکی و یه شلوار گرم کن تقریبا جذب مشکیم برداشتم و منتظر موندم تا بیاد بیرون بلاخره درو باز کرد و اومد بیرون تمیز شده بود حوله براش بزرگ بود مخصوصا آستیناش خودش با دستش جلوشو گرفته بود لباسارو جلوش گرفتم
شیطان : بیا اینارو بپوش
بهم نگاه کرد و لباسارو ازم گرفت با یه دستش جلوی حوله رو گرفته بود با یه دستش لباسارو خیلی بامزه شده بود دلم میخواست بگیرم فشارش بدم
شیطان : من میرم بیرون تو لباساتو عوض کن باشه؟
سرشو به معنی باشه تکون داد
۱۰۶.۹k
۱۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.