اولین تجربه عشق
اولین_تجربه_عشق
𝐓𝐡𝐞.𝐟𝐢𝐫𝐬𝐭.𝐞𝐱𝐩𝐞𝐫𝐢𝐞𝐧𝐜𝐞.𝐨𝐟.𝐥𝐨𝐯𝐞
𝐏𝐚𝐫𝐭4
ا.ت
دستمو خیلی محکم گرفته بود و داشت میبردم تو عمارت
+یا کیم نیاز نیست انقد دستمو محکم بگیریی
_هعع(پوزخند)
من سعی داشتم حرفایی بزنم و کارایی بکنم ک ببینم واقعن ادمه خطرناکیه
اون جذابه ولی اینطور ک همه میگفتن خیلی خطرناکه و بی رحمه
منم میخام ببینم واقعن همین طوره
از افکرام اومدم بیرون
دیدم ک تهیونگ داره میبرتم ب زیرزمین
صب کن چرا اونجا اخه؟
ولی چیزی نمیپرسم
دره زیرزمینو باز کرد منو برد داخل خیلی تاریک بود
دستمو ول کرد و چراغو روشن کرد
_اونو میشناسی؟
ب جلوش اشاره کرد
شوکه شدممم
+هیون!(با تعجب)
_پس میشناسی
من وقتی 5 سالم بود مادرم فوت میکنه و پدرم با ی زنه دیگه ازدواج میکنه و اون زن یه پسر ب اسم سوک هیون داشت
ولی اون زن میخاست امواله پدرمو بالا بکشه ک موفق نشد و با هیون فرار میکنن از این قضیه 6 سال میگذره
+تهیونگ ت اونو میشناسی؟
_عوم خوبم میشناسم
+برایه چی اینجاس؟چرا گرفتیش
_اون ی کلاهبرداه! میخاس سره منم کلاه بزاره و بعدشم بیاد سراغه ت
_ولی مثه اینکه نمیدونسه با کی طرفه و میخاد بره سراغه امواله کی!!
من از تعجب همونجا خشکم زده بود و هیچی نمیگفتم
تهیونگ نگام میکرد و هیچی نمیگفت
+یا تهیونگ بیا بریم
من رفتم بیرون اونم پشتم اومد
_بیا اینجا
منو برد تو اتاقه ته راهرو
+برایه چی اوردیم اینجا؟
جوابی نداد
این حرفو زدم با داد چون میخاسم عصبیش کنم!
+گفتمم برایه چی منو اوردییی اینجا(داد)
تهیونگ ب حده مرگ عصبی شد و برگشت ب سمتم
داشت میمود جلوم
رسید ب صورتم
نفسش خیلی داغ بود همشو تویه صورتم خالی کرد
عصبی شدههه بود ب حده مرگ
+چیه؟ چرا انقد عصبی شدی(نیشخند)
رفتم صورتمو کردم تو صورتش
+تاحالا کسی داد نزده برات؟
بدنمو چسبوندم ب بدنش دسامو دوره کمرش حلقه کرد
میخاسم تح*ریکش کنم
رفتم تو گوشش اروم گفتم
+کیم چیزی نشده ک انقد عصبی هستی!!(اروم)
صورتمو از گوشش بردم کنار نگاش کردم اونم نگام کرد
_ا.تتتتتتت(عربده)
#بی_تی_اس
𝐓𝐡𝐞.𝐟𝐢𝐫𝐬𝐭.𝐞𝐱𝐩𝐞𝐫𝐢𝐞𝐧𝐜𝐞.𝐨𝐟.𝐥𝐨𝐯𝐞
𝐏𝐚𝐫𝐭4
ا.ت
دستمو خیلی محکم گرفته بود و داشت میبردم تو عمارت
+یا کیم نیاز نیست انقد دستمو محکم بگیریی
_هعع(پوزخند)
من سعی داشتم حرفایی بزنم و کارایی بکنم ک ببینم واقعن ادمه خطرناکیه
اون جذابه ولی اینطور ک همه میگفتن خیلی خطرناکه و بی رحمه
منم میخام ببینم واقعن همین طوره
از افکرام اومدم بیرون
دیدم ک تهیونگ داره میبرتم ب زیرزمین
صب کن چرا اونجا اخه؟
ولی چیزی نمیپرسم
دره زیرزمینو باز کرد منو برد داخل خیلی تاریک بود
دستمو ول کرد و چراغو روشن کرد
_اونو میشناسی؟
ب جلوش اشاره کرد
شوکه شدممم
+هیون!(با تعجب)
_پس میشناسی
من وقتی 5 سالم بود مادرم فوت میکنه و پدرم با ی زنه دیگه ازدواج میکنه و اون زن یه پسر ب اسم سوک هیون داشت
ولی اون زن میخاست امواله پدرمو بالا بکشه ک موفق نشد و با هیون فرار میکنن از این قضیه 6 سال میگذره
+تهیونگ ت اونو میشناسی؟
_عوم خوبم میشناسم
+برایه چی اینجاس؟چرا گرفتیش
_اون ی کلاهبرداه! میخاس سره منم کلاه بزاره و بعدشم بیاد سراغه ت
_ولی مثه اینکه نمیدونسه با کی طرفه و میخاد بره سراغه امواله کی!!
من از تعجب همونجا خشکم زده بود و هیچی نمیگفتم
تهیونگ نگام میکرد و هیچی نمیگفت
+یا تهیونگ بیا بریم
من رفتم بیرون اونم پشتم اومد
_بیا اینجا
منو برد تو اتاقه ته راهرو
+برایه چی اوردیم اینجا؟
جوابی نداد
این حرفو زدم با داد چون میخاسم عصبیش کنم!
+گفتمم برایه چی منو اوردییی اینجا(داد)
تهیونگ ب حده مرگ عصبی شد و برگشت ب سمتم
داشت میمود جلوم
رسید ب صورتم
نفسش خیلی داغ بود همشو تویه صورتم خالی کرد
عصبی شدههه بود ب حده مرگ
+چیه؟ چرا انقد عصبی شدی(نیشخند)
رفتم صورتمو کردم تو صورتش
+تاحالا کسی داد نزده برات؟
بدنمو چسبوندم ب بدنش دسامو دوره کمرش حلقه کرد
میخاسم تح*ریکش کنم
رفتم تو گوشش اروم گفتم
+کیم چیزی نشده ک انقد عصبی هستی!!(اروم)
صورتمو از گوشش بردم کنار نگاش کردم اونم نگام کرد
_ا.تتتتتتت(عربده)
#بی_تی_اس
۱۱.۷k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.