اولین تجربه عشق
اولین_تجربه_عشق
𝐓𝐡𝐞.𝐟𝐢𝐫𝐬𝐭.𝐞𝐱𝐩𝐞𝐫𝐢𝐞𝐧𝐜𝐞.𝐨𝐟.𝐥𝐨𝐯𝐞
𝐏𝐚𝐫𝐭6
از حمام اومدم بیرون تا درو باز کردم تهیونگو دیدم ترسیدم
حولم دورم بود ب بدنم زل زده بود
+امم.. چرا.. چرا بم زل زدی؟
_دارم ب اموالم نگاه میکنم
+برو کنار
_لباس ک نداری یه لباس برات گرفتم
وایسادم
برگشتم ب سمتش
ب تخت اشاره کرد
+عاها،اوکی
تهیونگ رفت بیرون
رفتم پوشیدم لباسمو
رفتم پایین فقط تهیونگ رو کاناپه بود
و دلم خیلی درد میکرد ولی ب رویه خودم نیاوردم ک تهیونگ نفهمه
خاسم برم بیرون وقتی داشتم میرفتم
_کجا کجا؟؟؟
ب سمتش برگشتم
+دارم میرم بیرون
_کجایه بیرون؟
+میخام یکم همین اطراف قدم بزنم عی بابا
_نیازی نیس بری بیرون
+یعنی چی چی میگی
_گفتم ک نیاز نیس بری بیرون، فردام باید بریم بیرون
+ب چ مناسبت؟
_چ مناسبت؟ همینجوری مگه حتما باید خبری باشه؟
+عاهااا
_حالا برو بالا بخاب
+عی بابا
رفتم بالا، چند دقیقه گذشت ک تهیونگم اومد ت اتاق
#بی_تی_اس
𝐓𝐡𝐞.𝐟𝐢𝐫𝐬𝐭.𝐞𝐱𝐩𝐞𝐫𝐢𝐞𝐧𝐜𝐞.𝐨𝐟.𝐥𝐨𝐯𝐞
𝐏𝐚𝐫𝐭6
از حمام اومدم بیرون تا درو باز کردم تهیونگو دیدم ترسیدم
حولم دورم بود ب بدنم زل زده بود
+امم.. چرا.. چرا بم زل زدی؟
_دارم ب اموالم نگاه میکنم
+برو کنار
_لباس ک نداری یه لباس برات گرفتم
وایسادم
برگشتم ب سمتش
ب تخت اشاره کرد
+عاها،اوکی
تهیونگ رفت بیرون
رفتم پوشیدم لباسمو
رفتم پایین فقط تهیونگ رو کاناپه بود
و دلم خیلی درد میکرد ولی ب رویه خودم نیاوردم ک تهیونگ نفهمه
خاسم برم بیرون وقتی داشتم میرفتم
_کجا کجا؟؟؟
ب سمتش برگشتم
+دارم میرم بیرون
_کجایه بیرون؟
+میخام یکم همین اطراف قدم بزنم عی بابا
_نیازی نیس بری بیرون
+یعنی چی چی میگی
_گفتم ک نیاز نیس بری بیرون، فردام باید بریم بیرون
+ب چ مناسبت؟
_چ مناسبت؟ همینجوری مگه حتما باید خبری باشه؟
+عاهااا
_حالا برو بالا بخاب
+عی بابا
رفتم بالا، چند دقیقه گذشت ک تهیونگم اومد ت اتاق
#بی_تی_اس
۱۷.۱k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.