دوباره رفتم سمت در که باز هولم داد افتادم رو شیشه خورده ه
دوباره رفتم سمت در که باز هولم داد افتادم رو شیشه خورده ها شیشه ها. رگ دستمو بریدن جیمین برم گردوند طرف خودش
^چرا یه همچین فکرایی میکنی من زندگیمونو نابود نکردم این تویی که نابود کردی ...تو نه من میفهمی تو(باداد)...
تا همین جای حرفاشو شنیدم دیگه چیزی نشنیدم ..
"جیمین "
داشتم سرش داد میزدم که چشاش بسته شد تازه به خودم اومدم دیدم ات افتاده رو شیشه خورده ها و رگ دستشو بریدن صداش زدم
^ات ..ات ات جواب بده ..ات ..ات چشاتو باز کن ..ات (با بغض)
باید سریع برسونمش بیمارستان .ات رو بغل کردم رفتم سمت ماشین ات رو گذاشتم تو ماشینو خودمم سریع سوار شدم پامو گذاشتم رو گاز سرعتم خیلی بالا بود ،برگشتم سمت ات دیدم خون زیادی از دست داده ، یهو صدای بوق یه ماشین رو شنیدم تا خواستم برگردم سرم محکم خورد به فرمون برگشتم سمت ات دیدم سرش خورده به شیشه خواستم برم طرفش که نتونستم چشام کم کم بسته شد دیگه هیچی نفهمیدم....
"شخص سوم"
اورژانس اومد و جیمین و ات رو بردن بیمارستان اما دیگه دیر شده بود ات ایی وجود نداشت دیگه ات رفته بود ، ات جیمینو ترک کرده بود .جیمین تو کما بود ،بعد از چن روز جیمین بهوش اومد. وقتی بهش گفتن که ات رو از دست داده دیوونه شد داد زد، گریه کرد، اما دیگه دیر شده بود .
^چرا یه همچین فکرایی میکنی من زندگیمونو نابود نکردم این تویی که نابود کردی ...تو نه من میفهمی تو(باداد)...
تا همین جای حرفاشو شنیدم دیگه چیزی نشنیدم ..
"جیمین "
داشتم سرش داد میزدم که چشاش بسته شد تازه به خودم اومدم دیدم ات افتاده رو شیشه خورده ها و رگ دستشو بریدن صداش زدم
^ات ..ات ات جواب بده ..ات ..ات چشاتو باز کن ..ات (با بغض)
باید سریع برسونمش بیمارستان .ات رو بغل کردم رفتم سمت ماشین ات رو گذاشتم تو ماشینو خودمم سریع سوار شدم پامو گذاشتم رو گاز سرعتم خیلی بالا بود ،برگشتم سمت ات دیدم خون زیادی از دست داده ، یهو صدای بوق یه ماشین رو شنیدم تا خواستم برگردم سرم محکم خورد به فرمون برگشتم سمت ات دیدم سرش خورده به شیشه خواستم برم طرفش که نتونستم چشام کم کم بسته شد دیگه هیچی نفهمیدم....
"شخص سوم"
اورژانس اومد و جیمین و ات رو بردن بیمارستان اما دیگه دیر شده بود ات ایی وجود نداشت دیگه ات رفته بود ، ات جیمینو ترک کرده بود .جیمین تو کما بود ،بعد از چن روز جیمین بهوش اومد. وقتی بهش گفتن که ات رو از دست داده دیوونه شد داد زد، گریه کرد، اما دیگه دیر شده بود .
۱۹.۶k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.