ساعت نصف شب اومدم بالا در یخچالو باز کردم دنبال چیزی می

ساعت 3 نصف شب اومدم بالا در یخچالو باز کردم دنبال چیزی میگشتم
بابام سرشو از زیر پتو درآوورد گفت: یه لیوان شیر هم بخور

من که به کل تعجب کرده بودم که چطوره که به فکر منه
پرسیدم چرا؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفت: تاریخش تا امشبه
دیدگاه ها (۴)

پروفسور حسابی:22 سال درس دادم؛1- هیچگاه لیست حضور و غیاب ندا...

دین دارترین.مردم.امام علی «علیه السلام» فرمودند :أدیَنُ النا...

بهترین متن دنیا ...به ما گفتند باید بازی کنید. گفتیم با کی؟ ...

۵ جمله از مرحوم حضرت آیت‌ الله عبدالکریم حق شناس :1 باید نف...

ادامه....

نام فیک: عشق مخفیPart: 55/فردا/ویو ات*صبح با صدای مادرم و بر...

دختری که آرزو داشت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط