ساعت 3 نصف شب اومدم بالا در یخچالو باز کردم دنبال چیزی می
ساعت 3 نصف شب اومدم بالا در یخچالو باز کردم دنبال چیزی میگشتم
بابام سرشو از زیر پتو درآوورد گفت: یه لیوان شیر هم بخور
من که به کل تعجب کرده بودم که چطوره که به فکر منه
پرسیدم چرا؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفت: تاریخش تا امشبه
بابام سرشو از زیر پتو درآوورد گفت: یه لیوان شیر هم بخور
من که به کل تعجب کرده بودم که چطوره که به فکر منه
پرسیدم چرا؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفت: تاریخش تا امشبه
۸۷۴
۱۵ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.