مرد باس از بیرون که اومد یه نعره بزنه که چهار ستون خونه ب

مرد باس از بیرون که اومد یه نعره بزنه که چهار ستون خونه بلرزه!! وبا ابروهای درهم کشیده یه مشت بکوبه به دیوار و بگه:
ززززززززززززززززززززززززن...
مگه نگفتم ظرفا روخودم میشورم فداتشم؟!؟!
خخخخخ....
دیدگاه ها (۸)

ی دوس پسرم نداریم باهاش بریم کافی شاب بستنی بخوریم اون ی جوک...

هر شب پتروس ِ شهر من خواب است، وقتی چشمانم چکه می کنند!

دیگر نمینویسمت...هرکس به چشم هایم نگاه کند تو را خواهد خواند

"یک آن شد این عاشق شدن ,دنیا همان یک لحظه بود" تقدیم به عشق ...

پارت اولو خیلی طولانی گذاشتم شروع رمان :اگه طُ نباشی یکی د...

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید پارت 30آرمیلااز قضا...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁷" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط