وقتی ازت جدا شد چون.... 🥀🥺 پارت دوم:////
وقتی ازت جدا شد چون.... 🥀🥺 پارت دوم:////
کوک: جئون یونا، یا بهتره بگم شین یونا تا فردا بهت فرصت میدم فکر یا من یا درست دیگ خسته شدم از بس این حرفای مسخره رو زدی این سیلی رو بهت زدم که بدونی من مثل تو نیستم که زندگیمو ول کنم و بچسبم به کارم*جدی و با صدای بم
یونا ویو:
بعد از زدن حرفاش بدون اینکه بهم اجازه صحبت بده رفت تو اتاق و در رو بست و مساوی با فرود من روی زانوهام، نمیتونم خدایا کمکم کن آخه چجوری بین زندگی و آرزوم یکی رو انتخاب کنم شروع به اشک ریختن کردم بلند شدم و به سمت اتاقمون رفتم روی تخت خوابیده بود و ساعدش روی پیشونیش بود لباسامو عوض کردم و رو تخت خوابیدم به سمت کوک برگشتم بوسه کوتاهی روی لبش زدم و گفتم.
یونا:درست منو زدی و زیاده روی کردی ولی منو ببخش دوست دارم.
کمی بهش خیره شدم ولی وقتی جواب نگرفتم سرمو روی سینه لختش...... تقریبا ساعت 2 داشتم فکر می کردم تصمیم رو گرفتم من بدون کوک نابود میشدم فردا صبح حتما بهش میگم لبخند محوی زدم چشمامو بستم و خوابیدم.
کوک ویو:
صبح که بیدار شدم صورت غرق در خواب یونا رو که دیدم لبخند کوچیکی زدم چقدر خوبه که دارمش ولی با یاد آوری حرف دیشبش لبخند از روی لبم رفت ببخشمش! یعنی چی نک..... نکنه اون درسو انتخاب کرده:////
نزدیک نیم ساعت همونطور که نشسته بودم تخت داشتم فکر میکردم تصمیم گرفتم وقتی بیدار شد بهش بگم که.......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
حیح خیلی زود گذاشتم لطفا حمایت کنید🧸🎈
کوک: جئون یونا، یا بهتره بگم شین یونا تا فردا بهت فرصت میدم فکر یا من یا درست دیگ خسته شدم از بس این حرفای مسخره رو زدی این سیلی رو بهت زدم که بدونی من مثل تو نیستم که زندگیمو ول کنم و بچسبم به کارم*جدی و با صدای بم
یونا ویو:
بعد از زدن حرفاش بدون اینکه بهم اجازه صحبت بده رفت تو اتاق و در رو بست و مساوی با فرود من روی زانوهام، نمیتونم خدایا کمکم کن آخه چجوری بین زندگی و آرزوم یکی رو انتخاب کنم شروع به اشک ریختن کردم بلند شدم و به سمت اتاقمون رفتم روی تخت خوابیده بود و ساعدش روی پیشونیش بود لباسامو عوض کردم و رو تخت خوابیدم به سمت کوک برگشتم بوسه کوتاهی روی لبش زدم و گفتم.
یونا:درست منو زدی و زیاده روی کردی ولی منو ببخش دوست دارم.
کمی بهش خیره شدم ولی وقتی جواب نگرفتم سرمو روی سینه لختش...... تقریبا ساعت 2 داشتم فکر می کردم تصمیم رو گرفتم من بدون کوک نابود میشدم فردا صبح حتما بهش میگم لبخند محوی زدم چشمامو بستم و خوابیدم.
کوک ویو:
صبح که بیدار شدم صورت غرق در خواب یونا رو که دیدم لبخند کوچیکی زدم چقدر خوبه که دارمش ولی با یاد آوری حرف دیشبش لبخند از روی لبم رفت ببخشمش! یعنی چی نک..... نکنه اون درسو انتخاب کرده:////
نزدیک نیم ساعت همونطور که نشسته بودم تخت داشتم فکر میکردم تصمیم گرفتم وقتی بیدار شد بهش بگم که.......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
حیح خیلی زود گذاشتم لطفا حمایت کنید🧸🎈
۱۳.۹k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.