وقتی ازت جدا شد چون.... 🥀🥺 پارت یک:)))
وقتی ازت جدا شد چون.... 🥀🥺 پارت یک:)))
یونا ویو:
با خستگی تمام کلید رو توی قفل چرخوندم و وارد خونه شدم با دیدن چراغ های روشن فهمیدم کوک اومده پس سعی کردم قیافم رو پر انرژی نشون بدم........ وارد حال که شدم دیدم به صورت فوق العاده هاتی رو مبل نشسته و سرش گوشیش هست......های بانی*لبخند مصنوعی.
کوک ویو:
امروز زودتر کارم تموم شد و تصمیم گرفتم برم خونه هرچند میدونستم یونا خونه نیست و پانسیونه همیشه صبح ها ساعت 7 میره تا شب چند بار سر این موضوع بحث کردیم ولی بی فایدست امروز باید باهاش حرف بزنم......... تقریبا 2 ساعتی می شد اومدم خونه داشتم تو گوشیم فیلم میدیدم که صدای در اومد لبخندی روی لبم اومد با شنیدن صدای یونا سرمو گرفتم بالا ولی با دیدن رنگ پریده و چشمای سرخش اخم غلیظی مهمون ابرو هام شد.
کوک:سلام.... بیا بشین کارت دارم *اخم
یونا:هوم بگو
کوک:یونا ما تاحالا خیلی درباره درست بحث کردیم درسته که تو پزشکی دوست داری ولی دلیل نمیشه کل زندگیت بشه درس منم آدمم خسته شدم از بس که هر روز اومدم خونه و دیدم تو نیستی*جدی و اخم
یونا:یااااا آقای جئون مثل اینکه یادت رفته وقت هایی که میری تور حتی به من زنگ هم نمیزنی.*صدای بلند
کوک: یونا بهتره سر من داد نزنی چون منم بلند داد بزنم، بحث من و تو جداست من دلم نمیخواد زنم کار کنه*داد بلند
یونا:ولی پزشکی آرزوی منه، من هیچی به تو گیر میدم اینقدر دختر دورت هست من چیزی میگم من اصلا نمی.......
یونا ویو:
داشتم حرف میزدم که صورتم برگشت با بهت نگاش کردم توی چشماش هیچ حالت پشیمونی نبود داشتم با ناباوری نگاش میکردم که با حرف بعدش حس کردم نفسام سنگین شد......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
میشه یه کوشولو حمایت کنید👈👉🥺
یونا ویو:
با خستگی تمام کلید رو توی قفل چرخوندم و وارد خونه شدم با دیدن چراغ های روشن فهمیدم کوک اومده پس سعی کردم قیافم رو پر انرژی نشون بدم........ وارد حال که شدم دیدم به صورت فوق العاده هاتی رو مبل نشسته و سرش گوشیش هست......های بانی*لبخند مصنوعی.
کوک ویو:
امروز زودتر کارم تموم شد و تصمیم گرفتم برم خونه هرچند میدونستم یونا خونه نیست و پانسیونه همیشه صبح ها ساعت 7 میره تا شب چند بار سر این موضوع بحث کردیم ولی بی فایدست امروز باید باهاش حرف بزنم......... تقریبا 2 ساعتی می شد اومدم خونه داشتم تو گوشیم فیلم میدیدم که صدای در اومد لبخندی روی لبم اومد با شنیدن صدای یونا سرمو گرفتم بالا ولی با دیدن رنگ پریده و چشمای سرخش اخم غلیظی مهمون ابرو هام شد.
کوک:سلام.... بیا بشین کارت دارم *اخم
یونا:هوم بگو
کوک:یونا ما تاحالا خیلی درباره درست بحث کردیم درسته که تو پزشکی دوست داری ولی دلیل نمیشه کل زندگیت بشه درس منم آدمم خسته شدم از بس که هر روز اومدم خونه و دیدم تو نیستی*جدی و اخم
یونا:یااااا آقای جئون مثل اینکه یادت رفته وقت هایی که میری تور حتی به من زنگ هم نمیزنی.*صدای بلند
کوک: یونا بهتره سر من داد نزنی چون منم بلند داد بزنم، بحث من و تو جداست من دلم نمیخواد زنم کار کنه*داد بلند
یونا:ولی پزشکی آرزوی منه، من هیچی به تو گیر میدم اینقدر دختر دورت هست من چیزی میگم من اصلا نمی.......
یونا ویو:
داشتم حرف میزدم که صورتم برگشت با بهت نگاش کردم توی چشماش هیچ حالت پشیمونی نبود داشتم با ناباوری نگاش میکردم که با حرف بعدش حس کردم نفسام سنگین شد......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
میشه یه کوشولو حمایت کنید👈👉🥺
۲۲.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.