سرشو گذاشت روی شونه هام .
سرشو گذاشت روی شونه هام .
منم بدنمو یکم شل کردم تا شونه ی استخوونیم،
صورتشو اذیت نکنه ...
بعد آروم نزدیک گوشم گفت:
"حمید... بریم یه جای دور زندگی کنیم...!؟
یجا که آدماش غریبه باشن"
یکم سکوت کرد و باز ادامه داد...
" منکه ازت مهریه نمیخام ...
چرا میخوام ...!
باید قول بدی هرجا که رفتیم اونجارو آباد کنیم"
دستشو آروم گرفتم وُ برگشتم سمت صورتش. چشماش رو به دریا بود با یه لبخند قشنگ گوشه ی لباش. آروم بهش گفتم:
"باشه میریم، اما یه شرط داره، هر وقت ازم خسته شدی یا دلتو زدم، بهم بگی..."
صورتشو از شونم جدا کرد. بلند شد، شلوارشو از پایین کمی تا زد و رفت سمت دریا... هر چی بیشتر می رفت تو آب، دریا آرومتر می شد.
پیش خودم گفتم:
من اگه اینو با خودم ببرم از شمال، جواب ماهیگیرا، جواب مسافرا، جواب طوفانی شدن وقت و بی وقت دریا، جواب آرامشی که با زیباییش به این شهر داده رو که میخاد بده....
انگار که صدامو از دور شنیده باشه، شالشو وا کرد، تو هوا چرخند و انداخت توو دریا. بعدش داد زد و گفت:
"ببین منو، نگران هیچی نباش. یه قولی از دریا گرفتم؛ که توو نبود ما، هیچی بی قرارش نکنه... حالا باهام میای یا نه...؟!"
همون وقت یکی زد رو شونم، برگشتم، یه ماهیگیر بود، آروم گفت: "دریا وقتی به یه پری دریایی قول میده، رو قولشون میمونه. پاشو برو تا پشیمون نشده..."
#حمید_جدیدی
منم بدنمو یکم شل کردم تا شونه ی استخوونیم،
صورتشو اذیت نکنه ...
بعد آروم نزدیک گوشم گفت:
"حمید... بریم یه جای دور زندگی کنیم...!؟
یجا که آدماش غریبه باشن"
یکم سکوت کرد و باز ادامه داد...
" منکه ازت مهریه نمیخام ...
چرا میخوام ...!
باید قول بدی هرجا که رفتیم اونجارو آباد کنیم"
دستشو آروم گرفتم وُ برگشتم سمت صورتش. چشماش رو به دریا بود با یه لبخند قشنگ گوشه ی لباش. آروم بهش گفتم:
"باشه میریم، اما یه شرط داره، هر وقت ازم خسته شدی یا دلتو زدم، بهم بگی..."
صورتشو از شونم جدا کرد. بلند شد، شلوارشو از پایین کمی تا زد و رفت سمت دریا... هر چی بیشتر می رفت تو آب، دریا آرومتر می شد.
پیش خودم گفتم:
من اگه اینو با خودم ببرم از شمال، جواب ماهیگیرا، جواب مسافرا، جواب طوفانی شدن وقت و بی وقت دریا، جواب آرامشی که با زیباییش به این شهر داده رو که میخاد بده....
انگار که صدامو از دور شنیده باشه، شالشو وا کرد، تو هوا چرخند و انداخت توو دریا. بعدش داد زد و گفت:
"ببین منو، نگران هیچی نباش. یه قولی از دریا گرفتم؛ که توو نبود ما، هیچی بی قرارش نکنه... حالا باهام میای یا نه...؟!"
همون وقت یکی زد رو شونم، برگشتم، یه ماهیگیر بود، آروم گفت: "دریا وقتی به یه پری دریایی قول میده، رو قولشون میمونه. پاشو برو تا پشیمون نشده..."
#حمید_جدیدی
۴.۸k
۱۱ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.