یک روز رویایی
پارت۲۲🍷
رفتم سمتش و محکم زدم ت سرش
جونگ کوک:اییی..یه خبر بده
ا.ت:چی شد میگفتی ک ت زورت بیشتره
جونگ کوک:شیطونه میگه بهت نشون بدم چ کارایی بلدما( #منحرف_نباشید)
ا.ت:من اصن منحرف نیستم ولی حرفت چیز داشت
جونگ کوک اروم نزدیکم شد ولی من استوار وایستادم
جونگ کوک:نمیترسی ازم؟
ا.ت:من زورم بیشتره..حالا بسه دیگه اماده شیم بریم
جونگ کوک:نمیری حموم؟
ا.ت:دیشب رفتم
جونگ کوک رفت از ت کمد لباسو ورداشت و داد بهم..رفتم پشت پاروان عوض کردم و اومدم بیرون(عکسشو میزارم) و بعد من جونگ کوک رفت..نشستم روبروی ایینه و شروع ب ارایش کردن و درست کردن موهام کردم...جونگ کوک لباساشو پوشید و نشست کنارم(عکسشو میزارم) و با سشوار موهاشو خشک کرد..صدای تق تق در اومد
جئون:اماده شدید؟
جونگ کوک:بله بابا
جئون:خب من با راننده میرم شما با ماشین بیاید
جونگ کوک:چشم
بلند شدیم و رفتیم سوار ماشین شدیم(این دفعه سوار پورشه شدیم)
ا.ت:چقد من کراشم
جونگ کوک:بعد ی من میگه اعتماد ب نفسم ما تحت اسمونو سوراخ کرده..مال ت ک لایه اوزون رو جر داده
ا.ت:نمکدون..چقد راهه؟
جونگ کوک:یه ساعت فک کنم
ا.ت:پس من بخابم
جونگ کوک:خسته ای؟
ا.ت:من همیشه خستم
(ویو جونگ کوک)
ا.ت چشاشو بست..چند دقیقه ای گذشت ک سرشو تکیه داد ب شیشه و کامل خابش برد..اروم رانندگی میکردم ک راحتر بخابه..یه حس ناخوشایندی داشتم..این قلبش قلب نیس فرودگاه بین المللیه...اگ بریم رو فلیکس کراش بزنه چی؟اصن ب من چ...اهه چم شده
رسیدیم ب باغ
جونگ کوک:ا.ت بیدار شو رسیدیم
ا.ت:اوممم
چشاشو مالید ک ریملش مالیده شد ب دور چشش ک خندم گرفت
ا.ت:چته
جونگ کوک:چشات
ا.ت:میدونم سگ دارن
خنده هام بیشتر شد
جونگ کوک:یه نگاه به اینه کن
یه نگاهی ب ایینه کرد و جیغ کشید
ا.ت:شتتتتتتت
جونگ کوک:بیا بریم قبلش صورتتو بشور..لوازمت همراهته؟
ا.ت:اره..چنتاییش ک لازمه همراهمه
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت یه شیر اب داخل حیاط..ا.ت خم شد و صورتشو شست..گوشیش رو دراورد و چنتا داخلش خودشو دید و شروع ب ارایش کرد
جونگ کوک:این ارایشت قشنگتر شد
ا.ت:خیلی سادس
جونگ کوک:همینش قشنگه
رفتیم داخل ک لیا و عموم و بابام نشسته بودن..تعظیم کردیم
بابا: خوب موقع ای اومدین..اون شطرنجو بده میخام عموتو خاک کنم
لیا:باز سر چی شرط بستید؟
عمو:سر باهوش بودنمون
جونگ کوک:شرط همیشگیتون
رفتم سمت میز کنار تلوزیون تا شطرنج رو وردارم
(ویو ا.ت)
داشتم همینجوری نگاهشون میکردم ک دیدم جونگ کوک گوشه ی لباسش رد ریملم مونده
ا.ت:عه جونگ کوک یه چی...
داشتم میرفتم سمتش ک یه دفعه پام رفت رو شیشه ی عطری ک رو زمین بود و نزدیک بود ک بیوفتم ک یکی از پشت منو گرفت..باهاش چش ت چش شدم
جونگ کوک:فلیکس؟(عکس فلیکس رو میزارم)
.
.
.
جای زیاد حساسی نیست مگه نه؟
رفتم سمتش و محکم زدم ت سرش
جونگ کوک:اییی..یه خبر بده
ا.ت:چی شد میگفتی ک ت زورت بیشتره
جونگ کوک:شیطونه میگه بهت نشون بدم چ کارایی بلدما( #منحرف_نباشید)
ا.ت:من اصن منحرف نیستم ولی حرفت چیز داشت
جونگ کوک اروم نزدیکم شد ولی من استوار وایستادم
جونگ کوک:نمیترسی ازم؟
ا.ت:من زورم بیشتره..حالا بسه دیگه اماده شیم بریم
جونگ کوک:نمیری حموم؟
ا.ت:دیشب رفتم
جونگ کوک رفت از ت کمد لباسو ورداشت و داد بهم..رفتم پشت پاروان عوض کردم و اومدم بیرون(عکسشو میزارم) و بعد من جونگ کوک رفت..نشستم روبروی ایینه و شروع ب ارایش کردن و درست کردن موهام کردم...جونگ کوک لباساشو پوشید و نشست کنارم(عکسشو میزارم) و با سشوار موهاشو خشک کرد..صدای تق تق در اومد
جئون:اماده شدید؟
جونگ کوک:بله بابا
جئون:خب من با راننده میرم شما با ماشین بیاید
جونگ کوک:چشم
بلند شدیم و رفتیم سوار ماشین شدیم(این دفعه سوار پورشه شدیم)
ا.ت:چقد من کراشم
جونگ کوک:بعد ی من میگه اعتماد ب نفسم ما تحت اسمونو سوراخ کرده..مال ت ک لایه اوزون رو جر داده
ا.ت:نمکدون..چقد راهه؟
جونگ کوک:یه ساعت فک کنم
ا.ت:پس من بخابم
جونگ کوک:خسته ای؟
ا.ت:من همیشه خستم
(ویو جونگ کوک)
ا.ت چشاشو بست..چند دقیقه ای گذشت ک سرشو تکیه داد ب شیشه و کامل خابش برد..اروم رانندگی میکردم ک راحتر بخابه..یه حس ناخوشایندی داشتم..این قلبش قلب نیس فرودگاه بین المللیه...اگ بریم رو فلیکس کراش بزنه چی؟اصن ب من چ...اهه چم شده
رسیدیم ب باغ
جونگ کوک:ا.ت بیدار شو رسیدیم
ا.ت:اوممم
چشاشو مالید ک ریملش مالیده شد ب دور چشش ک خندم گرفت
ا.ت:چته
جونگ کوک:چشات
ا.ت:میدونم سگ دارن
خنده هام بیشتر شد
جونگ کوک:یه نگاه به اینه کن
یه نگاهی ب ایینه کرد و جیغ کشید
ا.ت:شتتتتتتت
جونگ کوک:بیا بریم قبلش صورتتو بشور..لوازمت همراهته؟
ا.ت:اره..چنتاییش ک لازمه همراهمه
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم سمت یه شیر اب داخل حیاط..ا.ت خم شد و صورتشو شست..گوشیش رو دراورد و چنتا داخلش خودشو دید و شروع ب ارایش کرد
جونگ کوک:این ارایشت قشنگتر شد
ا.ت:خیلی سادس
جونگ کوک:همینش قشنگه
رفتیم داخل ک لیا و عموم و بابام نشسته بودن..تعظیم کردیم
بابا: خوب موقع ای اومدین..اون شطرنجو بده میخام عموتو خاک کنم
لیا:باز سر چی شرط بستید؟
عمو:سر باهوش بودنمون
جونگ کوک:شرط همیشگیتون
رفتم سمت میز کنار تلوزیون تا شطرنج رو وردارم
(ویو ا.ت)
داشتم همینجوری نگاهشون میکردم ک دیدم جونگ کوک گوشه ی لباسش رد ریملم مونده
ا.ت:عه جونگ کوک یه چی...
داشتم میرفتم سمتش ک یه دفعه پام رفت رو شیشه ی عطری ک رو زمین بود و نزدیک بود ک بیوفتم ک یکی از پشت منو گرفت..باهاش چش ت چش شدم
جونگ کوک:فلیکس؟(عکس فلیکس رو میزارم)
.
.
.
جای زیاد حساسی نیست مگه نه؟
۱۶.۹k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.