یک روز رویایی
پارت۲۳🍷
یه دستشو گذاشته بود رو کمرم و یه دست منو گرفته بود..سر جام وایستادم ک جلوم عین پرنس ها تعظیم کرد(دستشو هنوز گرفته بود)
جئون:فلیکس خیلی وقته ندیدیمت
هوانگ:فک کنم ت و جونگ کوک حرفای زیادی داشته باشید
ولی فلیکس اصن چشم از روم بر نمیداشت
فلیکس:اسمتون؟
زبونم از جذابیتش بند اومده بود
لیا:این ا.ته..همسن منه..نا...(خاست بگه ک نامزد جونگ کوک ک ا.ت پرید وسط حرفش)
ا.ت:درسته اسم من کیم ا.ت هست
فلیکس:چهره ی زیبایی دارید..مثل نقاشی های فرانسوی
یه لبخندی زدم ک جونگ کوک اومد و دست مارو از هم جدا کرد
جونگ کوک:خیلی وقته ندیدمت پسر عمو
فلیکس نگاهشو ازم گرفت و یه نگاهی ب جونگ کوک کرد
فلیکس:همچنین
دوباره ب من نگاه کرد
فلیکس:یادم نمیاد همچین خواهر خوشگلی داشته باشی
جونگ کوک:خواهر؟..نه این....(باز ا.ت پرید وسط حرفش)
ا.ت:ممنون بابت تعریفتون..چشاتون خوشگل میبینه
این دفعه جونگ کوک عصبی شد..دستمو گرفته و برد بیرون و کوبید ب دیوار
جونگ کوک:چته ها؟...چرا نمیزاری بفهمه نامزدمی؟
ا.ت:چون نیستم..نکنه باورت شده ما باهم رابطه داریم؟
جونگ کوک:اها فهمیدم جنابالی میخای وقتی کارت با من تموم شد بری سراغ فلیکس اره؟
ا.ت:نکنه میخای ب خاطر نقشه های جنابالی لگد بزنم ب بخت زندگیم؟
جونگ کوک:ت حق نزدیک شدن ب فلیکسو نداری
ا.ت:اونوقت کی ب شما اجازه داده راجب من تصمیم بگیری؟
جونگ کوک:چون ت بابت کاری ک میکنی ازم پول میگیری
ا.ت:من بدبختی ک دلم برا ت سوخت گفتم کمکت کنم بعد ت الان داری اینجوری جوابمو میدی؟
جونگ کوک:چیه نکنه باهات راحت صحبت میکنم جو گرفتت؟ نخیر کارم ک باهات تموم بشه دیگ نمیخام ریختتو ببینم
ا.ت:چون ازت پول میگیرم فک نکن بردتم...اصن پولت مال خودت..میرم سر کار پول اون یه ترمی ک حساب کردی رو پس میدم...هرچی لباس و کفش برام خریدی هم پست میدم....من الان میخام برگردم..ت میمونی با دروغایی ک گفتی
با عصبانت حولش دادم عقب و رفتم سمت در...مرتیکه ی نکبت..فکر کرده بردشم..من احمقی ک دلم براش سوخته بود..چشام خیس شده بود ولی نمیخاستم نشون بدم ضعیفم...برسم خونه کلی وقت برا گریه کردن دارم...گوشیمو دراوردم و خاستم تاکسی اینترنتی بگیرم ک جونگ کوک گوشیو از دستم کشید بیرون و محکم دستمو گرفت و با خودش برد
ا.ت:ولم کن...گفتم ولم کنننن
یه دفعه وایستاد
یه دستشو گذاشته بود رو کمرم و یه دست منو گرفته بود..سر جام وایستادم ک جلوم عین پرنس ها تعظیم کرد(دستشو هنوز گرفته بود)
جئون:فلیکس خیلی وقته ندیدیمت
هوانگ:فک کنم ت و جونگ کوک حرفای زیادی داشته باشید
ولی فلیکس اصن چشم از روم بر نمیداشت
فلیکس:اسمتون؟
زبونم از جذابیتش بند اومده بود
لیا:این ا.ته..همسن منه..نا...(خاست بگه ک نامزد جونگ کوک ک ا.ت پرید وسط حرفش)
ا.ت:درسته اسم من کیم ا.ت هست
فلیکس:چهره ی زیبایی دارید..مثل نقاشی های فرانسوی
یه لبخندی زدم ک جونگ کوک اومد و دست مارو از هم جدا کرد
جونگ کوک:خیلی وقته ندیدمت پسر عمو
فلیکس نگاهشو ازم گرفت و یه نگاهی ب جونگ کوک کرد
فلیکس:همچنین
دوباره ب من نگاه کرد
فلیکس:یادم نمیاد همچین خواهر خوشگلی داشته باشی
جونگ کوک:خواهر؟..نه این....(باز ا.ت پرید وسط حرفش)
ا.ت:ممنون بابت تعریفتون..چشاتون خوشگل میبینه
این دفعه جونگ کوک عصبی شد..دستمو گرفته و برد بیرون و کوبید ب دیوار
جونگ کوک:چته ها؟...چرا نمیزاری بفهمه نامزدمی؟
ا.ت:چون نیستم..نکنه باورت شده ما باهم رابطه داریم؟
جونگ کوک:اها فهمیدم جنابالی میخای وقتی کارت با من تموم شد بری سراغ فلیکس اره؟
ا.ت:نکنه میخای ب خاطر نقشه های جنابالی لگد بزنم ب بخت زندگیم؟
جونگ کوک:ت حق نزدیک شدن ب فلیکسو نداری
ا.ت:اونوقت کی ب شما اجازه داده راجب من تصمیم بگیری؟
جونگ کوک:چون ت بابت کاری ک میکنی ازم پول میگیری
ا.ت:من بدبختی ک دلم برا ت سوخت گفتم کمکت کنم بعد ت الان داری اینجوری جوابمو میدی؟
جونگ کوک:چیه نکنه باهات راحت صحبت میکنم جو گرفتت؟ نخیر کارم ک باهات تموم بشه دیگ نمیخام ریختتو ببینم
ا.ت:چون ازت پول میگیرم فک نکن بردتم...اصن پولت مال خودت..میرم سر کار پول اون یه ترمی ک حساب کردی رو پس میدم...هرچی لباس و کفش برام خریدی هم پست میدم....من الان میخام برگردم..ت میمونی با دروغایی ک گفتی
با عصبانت حولش دادم عقب و رفتم سمت در...مرتیکه ی نکبت..فکر کرده بردشم..من احمقی ک دلم براش سوخته بود..چشام خیس شده بود ولی نمیخاستم نشون بدم ضعیفم...برسم خونه کلی وقت برا گریه کردن دارم...گوشیمو دراوردم و خاستم تاکسی اینترنتی بگیرم ک جونگ کوک گوشیو از دستم کشید بیرون و محکم دستمو گرفت و با خودش برد
ا.ت:ولم کن...گفتم ولم کنننن
یه دفعه وایستاد
۱۵.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.